ساقی کوثر
دینی فرهنگی پژوهشی
دینی فرهنگی پژوهشی
شنبه 96/10/02
عبدالعظیم علیه السّلام فرزند عبدالله بن علی، از نوادگان
حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام است و نسبش با
چهار واسطه به آن حضرت می رسد . پدرش عبدالله نام
داشت و مادرش فاطمه دختر عقبة بن قیس .
ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در سال
۱۷۳ هجری قمری در شهر مقدّس مدینه واقع شده است و
مدّت ۷۹ سال عمر با برکت او با دوران امامت چهار امام
معصوم یعنی امام موسی کاظم علیه السّلام ، امام رضا علیه
السّلام، امام محمّدتقی علیه السّلام و امام علیّ النّقی علیه
السّلام مقارن بوده ، محضر مبارک امام رضا علیه السّلام ،
امام محمّد تقی علیه السّلام و امام هادی علیه السّلام را
درک کرده و احادیث فراوانی از آنان روایت کرده است .
این فرزند حضرت پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم، از آنجا
که از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام است
به حسنی شهرت یافته است .
حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام از دانشمندان شیعه
و از راویان حدیث ائمّه معصومین علیهم السّلام و از چهره
های بارز و محبوب و مورد اعتماد ، نزد اهل بیت عصمت
علیهم السّلام و پیروان آنان بود و در مسایل دین ، آگاه و
به معارف مذهبی و احکام قرآن ، شناخت و معرفتی وافر
داشت .
ستایشهایی که ائمّه معصومین علیهم السّلام از وی به عمل
آورده اند، نشان دهنده شخصیّت علمی و مورد اعتماد
اوست؛ حضرت امام هادی علیه السّلام گاهی اشخاصی را
که سؤال و مشکلی داشتند، راهنمایی می فرمودند که از
حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام بپرسند و او را از
دوستان حقیقی خویش می شمردند و معرّفی می فرمودند .
در آثار علمای شیعه نیز، تعریفها و ستایشهای عظیمی درباره
او به چشم می خورد، آنان از او به عنوان عابد، زاهد،
پرهیزکار، ثقه، دارای اعتقاد نیک و صفای باطن و به عنوان
محدّثی عالیمقام و بزرگ یاد کرده اند؛ در روایات متعدّدی
نیز برای زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام ، ثوابی
همچون ثواب زیارت حضرت سیّد الشّهداء، امام حسین
علیه السّلام بیان شده است.
زمینه های مهاجرت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام از مدینه
به ری و سکونت در غربت را باید در اوضاع سیاسی و
اجتماعی آن عصر جستجو کرد؛ خلفای عبّاسی نسبت به
خاندان حضرت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و شیعیان
ائمّه علیه السّلام بسیار سختگیری می کردند، یکی از
بدرفتارترین این خلفاء ، متوکّل بود که خصومت شدیدی با
اهل بیت علیهم السّلام داشت، و تنها در دوره او چندین بار
مزار حضرت امام حسین علیه السّلام را در کربلا ، تخریب و
با خاک یکسان ساختند و از زیارت آن بزرگوار جلوگیری به
عمل آوردند.
سادات و علویّون در زمان او در بدترین وضع به سر می
بردند .حضرت عبدالعظیم علیه السّلام نیز از کینه و دشمنی
خلفا در امان نبود و بارها تصمیم به قتل آن حضرت گرفتند
و گزارشهای دروغ سخن چینان را بهانه این سختگیری ها
قرار می دادند، در چینن دوران دشوار و سختی بود که
حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به خدمت حضرت امام
هادی علیه السّلام رسید و عقاید دینی خود را بر آن
حضرت عرضه کرد ، حضرت امام هادی علیه السّلام او را
تأیید فرموده و فرمودند: تو از دوستان ما هستی .
دیدار حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در سامرا با حضرت
امام هادی علیه السّلام به خلیفه گزارش داده شد و دستور
تعقیب و دستگیری وی صادر گشت، او نیز برای مصون
ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان می کرد و در
شهرهای مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد می کرد و
شهر به شهر می گشت تا به ری رسید و آنجا را برای
سکونت انتخاب کرد. علّت این انتخاب به شرایط دینی و
اجتماعی ری در آن دوره بر می گردد که وقتی اسلام به
شهرهای مختلف کشور ما وارد گشت و مسلمانان در
شهرهای مختلف ایران به اسلام گرویدند، از همان سالها ری
یکی از مراکز مهمّ سکونت مسلمانان شد و اعتبار و
موقعیّت خاصّی پیدا کرد . زیرا سرزمینی حاصلخیز و
پرنعمت بود، عمرسعد هم به طمع ریاست یافتن بر ری در
حادثه جانسوز کربلا، حضرت حسین بن علی علیه السّلام را
به شهادت رساند. در ری ، هم اهل سنّت و هم از پیروان
اهل بیت علیهم السّلام زندگی می کردند و قسمت جنوبی و
جنوب غربی شهر ری ، بیشتر محلّ سکونت شیعیان بود .
حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به صورت یک مسافر
ناشناس ، وارد ری شد و در محلّه ساربانان در کوی سکّة
الموالی به منزل یکی از شیعیان رفت، مدّتی به همین
صورت گذشت . او در زیرزمین آن خانه به سر می برد و
کمتر خارج می شد ، روزها را روزه می گرفت و شبها به
عبادت و تهجّد می پرداخت، تعداد کمی از شیعیان او را می
شناختند و از حضورش در ری خبر داشتند و مخفیانه به
زیارتش می شتافتند، امّا می کوشیدند که این خبر فاش
نشود و خطری جانِ حضرت را تهدید نکند .
پس از مدّتی، افراد بیشتری حضرت عبدالعظیم علیه السّلام
را شناختند و خانه اش محلّ رفت و آمد شیعیان شد، نزد
او می آمدند و از علوم و روایاتش بهره می گرفتند و عطر
خاندان عصمت علیهم السّلام را از او می بوئیدند و او را
یادگاری از امامان خویش می دانستند و پروانه وار گردِ
شمعِ وجودش طواف می کردند .
حضرت عبدالعظیم علیه السّلام میان شیعیان شهرری بسیار
ارجمند بود و پاسخگویی به مسایل شرعی و حلّ مشکلات
مذهبی آنان را برعهده داشت؛ این تأکید ، هم گویای مقام
برجسته حضرت عبدالعظیم علیه السّلام است و هم می
رساند که وی از طرف حضرت امام هادی علیه السّلام در آن
منطقه ، وکالت و نمایندگی داشته است؛ مردم سخن او را
سخن امام علیه السّلام می دانستند و در مسایل دینی و
دنیوی ، وجود او محور تجمّع شیعیان و تمرکز هواداران
اهل بیت علیهم السّلام بود.
روزهای پایانی عمر پربرکت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام
با بیماری او همراه بود، آن قامت بلند ایمان و تلاش، به
بستر افتاده بود و پیروان اهل بیت علیهم السّلام در آستانه
محرومیّت از وجود پربرکت این سیّد کریم قرارگرفته بودند،
اندوه مصیبتهای پیاپی مردم و روزگار تلخ شیعیان در عصر
حاکمیّت عبّاسیان برایش دردی جانکاه و مضاعف بود؛ در
همان روزها یک رویای صادقانه حوادث آینده را ترسیم کرد:
یکی از شیعیان پاکدل ری، شبی درخواب حضرت رسول
صلّی الله علیه وآله و سلّم را در خواب دید. حضرت پیامبر
اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به او فرمود: فردا یکی از
فرزندانم در محلّه سکّة المولی چشم از جهان فرو می بندد،
شیعیان او را بردوش گرفته به باغ عبدالجبّار می برند و
نزدیک درخت سیب به خاک می سپارند.
سحرگاه به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار
دفن شدن یکی از فرزندان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم
را نصیب خویش سازد، عبدالجبّار که خود نیز خوابی همانند
خوابِ او را دیده بود، به رمز و راز غیبی این دو خواب پی
برد و برای اینکه در این افتخار، بهره ای داشته باشد، محلّ
آن درخت سیب و مجموعه باغ را وقف کرد تا بزرگان و
شیعیان در آنجا دفن شوند.
همان روز حضرت چشم از جهان فرو بست. خبر درگذشت
این نواده رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم دهان به
دهان گشت و مردم با خبر شدند و جامه های سیاه
پوشیدند و بر در خانه حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه
السّلام گریان و مویه کنان گرد آمدند؛ پیکر مطهّر او را غسل
دادند، به نقل برخی مورّخان در هنگام غسل، در جیب
پیراهن او کاغذی یافتند که نام و نسب خود را در آن نوشته
بود؛ بر پیکر او نماز خواندند، تابوت او را بردوش گرفتند و با
جمعیّت انبوه عزادار به سوی باغ عبدالجبّار تشییع کردند و
پیکر مطهّرش را در کنار همان درخت سیب که رسول خدا
صلّی الله علیه وآله و سلّم به آن شخص اشاره کرده بود،
دفن کردند تا پاره ای از عترت مصطفی صلّی الله علیه و آله
و سلّم در این باره به امانت بماند و نورافشانی کند و
دلباختگان خاندان پیامبر صلّی الله علیه وآله و سلّم از مزار
این ولیّ خدا فیض ببرند.
منبع:shiaha.com
دوشنبه 96/09/13
بر اساس آموزههای علوی بهویژه در نهجالبلاغه بین قناعت
و آرامش همبستگی وجود دارد؛ به این معنا که هرچه روحیه
قناعتجویی در آدمی بالاتر رود میزان نگرانیهای مخرب
او کمتر شده و زندگی او معنادار میشود.
چکیده
نفس اماره با گرایش به خواستههای نفسانی، در تعارض با
فطرت الهی آرامش خود را به چالش میکشاند. قناعت و
پرهیز از زیادهخواهی از جمله عواملی است که انسان را از
صفات رذیلهای چون حرص و طمع، دروغ، خودخواهی و
دلبستگی به امور مادی مبرّا ساخته و زندگی توأم با آرامش
روان را به ارمغان میآورد. در این نوشتار با استفاده از روش
کتابخانهای و استنادی، تحلیلی ابتدا عامل «قناعت» ونیز
نقطه مقابل آن «حرص» را مورد تحقیق قرار داده و سپس
همبستگی قناعت و آرامش روانی را بر مبنای سخنان امام
علی (ع) در نهجالبلاغه و اصول روانشناسی به بحث
گذاشته و بر این اساس همبستگی وثیق عامل اخلاقی
قناعت و نیل به آرامش روانی اثبات شده است.
لیلا جنتی، کارشناسی ارشد دانشگاه بین المللی امام
خمینی(ره).
سایت فرهنگ نیوز
یکشنبه 96/09/05
اعتقاد به ظهور حضرت ولیعصر، حجت بن الحسن
العسکری، مهدی موعود ـ عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ـ
یکی از اصول اساسی اعتقاد اسلامی است. در روایات
اسلامی به طور متواتر مطرح شده است که روزی فرا میرسد
امام قائم در حالی که جهان پر از ستم شده است با قیام
خود، جهان را از عدل و داد پر میکند:پیامبر گرامی
اسلام(ص) در این باره میفرماید:لو لَمْ یَبْقِ مِن الدَهْرِ الایَومٌ
لَبَعَثَ اللهُ رَجُلاً مِنْ اَهْلِ بَیْتی یَمْلاها عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جُوراً .1
اگر از روزگار جز یک روز باقی نماند، خداوند مردی از
اهلبیت مرا بر میانگیزاند تا زمین را زمانی که از ستم
پرشده است، از عدل پر کند.
همچنین پیامبر اکرم (ص) در حدیثی دیگر میفرماید:
الْقائِمُ المَهْدی مِنْ وُلْدی اِسْمُهُ و کُنْیَتُهُ کُنْیَتی أَشْبَهُ الناسِ بی
خَلْقاً و خُلْقاً 2.
مهدی قائم از فرزندان من است. اسم او، اسم من و کنیهاش
، کنیة من، و از نظر طینت و سیرت، شبیهترین مردم به من
است.
همچنین باز از پیامبر گرامی اسلامی(ص) روایت شده است:
أفْضَلُ اعمال اُمَتی إنْتِظارُ الْفَرَجْ 3.
حال پرسشهایی در این باب مطرح است: معنای انتظار
فرج چیست و چرا افضل اعمال شناخته شده است؟ معنای
انتظار، سلبی است یا ایجابی؟
اگر شرط ظهور حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه
الشریف ـ پر شدن جهان از ظلم است، وظیفة مسلمانان
چیست؟
آیا تلاشهای اصلاحی آنان، ظهور حضرت را به تأخیر
نمیاندازد؟
آیا ظهور حضرت، نیازمند زمینهها و بستر مناسب است یا
دفعی صورت میگیرد؟
اینجا گویا تعارض و ناسازگاری نیز وجود دارد. از یک سو،
ما در جایگاه مسلمان وظیفه داریم به دستورهای دینی و
آموزههای قرآن جامة عمل بپوشانیم و در جامعه در پی
تحقّق قسط و عدل باشیم، و از سوی دیگر، در مقام
منتظران برای تحقّق شرط ظهور حضرت قائم که پر شدن
جهان از ستم است باید حرکت کنیم.
آیا این طور نیست که به هر مقدار خود و جامعه را اصلاح
کنیم، از ستم کاسته و ظهور حضرت قائم را به تأخیر
انداختهایم؟ بنابراین اگر در جهت پر شدن جهان از ظلم
حرکت کنیم، به آموزههای قرآنی عمل نکردهایم و اگر در
جهت عمل کردن به آموزههای قرآنی حرکت کنیم در جهت
پر شدن جهان از ظلم حرکت نکردهایم.
متفکران اسلامی، بر آنند که به این پرسشها و تعارضها
پاسخهای مناسبی بدهند؛ امّا پاسخ آنها، دیدگاههای
گوناگونی را در این باره پدید آورده است.
برخی بر آنند که ما باید تمام کوشش خود را جهت گسترش
ستم در جوامع انسانی به کار گیریم تا شرط ظهور حضرت
قائم تحقّق یابد و معنای انتظار هم فقط سلبی است؛ یعنی
باید به امید آینده نشست تا حضرت، خود قیام کند و ریشه
ستم را بَرکَند. این راه حل به نظر میرسد در پر شدن جهان
از ظلم موفق بوده، ولی تمام اوامر و نواهی قرآنی را بدون
پاسخ گذاشته است.
در مقابل، نظریة دیگری مطرح است که ما وظیفه داریم به
تلاشهای اصلاحی فردی و اجتماعی خود همت گماریم تا
زمینة ظهور حضرت فراهم آید. استفاده از خورشید در روز به
معنای آن نیست که شب از نعمت چراغ بی بهره باشیم؛ از
این رو هر چند حکومت عادلانه و تجلی کامل دین خدا در
زمان ظهور حضرت متحقق میشود، به آن معنا نیست که از
نعمت حکومت عادلانه و تکامل فردی در زمان غیبت
بیبهره باشیم.
در این نظریه نیز یک طرف تعارض جدی گرفته شده و آن
انجام فرمانها و آموزههای قرآنی است؛ ولی باز نتوانسته
تفسیر مناسبی از پر شدن ستم جهان ارائه دهد؛ زیرا اصلاح
خود و جامعة بشری درجهت پر شدن جهان از ظلم نیست.
اینجا نظریة دیگری پیشنهاد خواهد شد که به نظر میرسد
به پرسشهای پیشین و تعارض مورد نظر، پاسخ مناسبی
بدهد. هر دو نظریهای که ذکر شد، یک امر را مسلّم گرفتهاند
که پر شدن جهان از ظلم در آینده صورت میگیرد؛ ولی
نظریة پیشنهادی بر آن است که اکنون نیز جهان از ستم پر
شده است؛ امّا انسانها از این امر غافل هستند و باید با
بیداری فطرت خفته و آگاه کردن آنها، شرط ظهور حضرت
قائم را به فعلیت رساند. این نظریه، ضمن چند بند مطرح
میشود:
1. خداوند، انسانها را با فطرت الاهی سرشته، و همچنین
خوبیها و بدیها را به او الهام کرده است؛ چنان که قرآن
میفرماید: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ
النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ
النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ 4.
پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن. این
فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی
در آفرینش الاهی نیست. این است آیین استوار؛ ولی
بیشتر مردم نمیدانند.
امیر مؤمنان علی(ع) میفرماید: اللهم خَلَقْتَ الْقُلوبَ عَلی
اِرادَتِکَ، و فَطَرْتَ الْعُقولَ عَلی مَعْرِفَتِکَ 5.
خداوند قلبها را با ارادت و محبت خود آفریده و عقلها را
با معرفت خود سرشته است.
همچنین قرآن میفرماید: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا
وَتَقْوَاهَا .6
قسم به جان آدمی و آن کسی که آن را [آفریده و] منظم
ساخته، سپس فجور و تقوا (شر و خیرش) را به او الهام
کرده است.
2. خداوند پیامبران را برانگیخته است تا گنجینههای فطرت
و عقل آدمی را برانگیزانند و نعمتی را که فراموششان شده
به یادشان آرند و به او بگویند که عبادت خدای یگانه و سر
فرود نیاوردن در برابر غیر خدا و اهتمام به خوبیها و پرهیز
از بدیها، فطری آدمی است. اگر آدمی کمی به خود توجه
کند میتواند مسیر تعالی و تکامل را بپیماید. امیر مؤمنان
علی(ع) در این باره میفرماید:فَبَعَثَ فیهِمْ رُسُلَهُ، و واتَرَ اِلَیهِمْ
أنْبِیاءَهُ، لِیَسْتأدُوهُم میثاقَ فِطْرَتِهِ، وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نَعْمَتِهِ
و یَحْتَجُّوا عَلَیهم بالتَّبْلیغ و یُثیروا لَهُمْ دَفائِنَ العقولِ .7
پس خداوند، رسولانش را میان آنان گمارد و پیامبرانش را
پیاپی فرستاد تا از آنان بخواهند حقّ میثاق فطرت را
بگذارند و نعمتی را که فراموششان شده [= توحید فطری] به
یادشان آرند و با رساندن حکم خدا جای عذری برایشان
نگذارند و گنجینههای خرد را برایشان بگشایند.
همچنین خداوند در قرآن مجید میفرماید: فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ
مُذَکِّرٌ 8.
پس تو ای پیامبر تذکر بده که تو فقط تذکر دهندهای؛
بنابراین، وظیفة پیامبر گرامی اسلام(ص) و پیروان او این
است که با یادآوری فطرت توحیدی و یادآوری نعمت
فراموش شده و دلیل و جدال احسن، مردم را از ظلمات
خارج و به سوی نور و کمالات معنوی هدایت کنند.
3. پیامبران برای انجام رسالت خود، صلاحیت لازم را کسب
کرده؛ یعنی به تکامل روحی و معنوی رسیدهاند. فردی که
هدایت جامعه را به عهده میگیرد، خود باید هدایت یافته
باشد. کسی که خُلْق عظیم دارد میتواند مکارم اخلاق را به
کمال برساند؛ زیرا که:ذات نایافته از هستی بخش کی تواند
که شود هستی بخش
از این رو است که پیامبر گرامی اسلام(ص) اسوه و الگوی
حسنه است: لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ
حَسَنَةٌ . 9مسلماً برای شما، رسول خدا سرمشق نیکویی
است.
همچنین بدین جهت است که امام صادق(ع) میفرماید:
نحن اصلُ کُلِّ خَیرٍ و مِنْ فُروعِنا کُلُّ بِرٍّ .10
ما اصل و اساس همه خیرها و نیکیها هستیم و هر خوبی
شاخهای از شاخههای ما است؛
بنابراین وظیفة پیروان پیامبر گرامی اسلام(ص) آن است که
ایشان را الگو و اسوه خود بدانند و اگر برآنند که به اصلاح
امور بپردازند، باید قبل از هر چیز به اصلاح خود بپردازند.
امام علی (ع) در این باره میفرماید: مَن نَصَبَ نَفْسَه لِلناسِ
إماماً فَلْیَبْدأ بِتعلیم نَفسه قَبلَ تَعْلیمِ غَیرهِ 11.
هر کس که خود را امام و پیشوای مردم سازد، بر او است
که پیش از تعلیم دیگران، خود را تعلیم دهد یا به تعبیری
اصلاح کند.
4. برای تحقّق حکومت جهانی حضرت ولیعصر ـ عجل الله
تعالی فرجه الشریف ـ لازم است مردم در سراسر جهان،
آمادگی چنین حکومتی را داشته باشند. این آمادگی از
طریق تغییر در فکر و روان آدمیان و با تلاشهای فراوان و
پیامبرگونه میسّر است. حضرت نوح(ع) نهصد و پنجاه سال
دین خدا را تبلیغکرد تا فطرت الاهی انسانهای عصر خود
را بیدار کند.
سنّت خداوند نیز بر این تعلق گرفته است که از طریق اعجاز
و به طور دفعی، سرنوشت انسانها را تغییر ندهد؛ بلکه تا
وقتی فکر آنان تغییر نکند، سرنوشت آنها تغییر نخواهد
کرد.
قرآن در این باره میفرماید: إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی
یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ 12.
خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتی را تغییر نمیدهد، مگر
آن که آنان آنچه را که در خودشان است، تغییر دهند.
همچنین مطابق قاعدة فلسفی «کلّ حادثٍ مسبوقٌ بمادة و
مدة» تحقق هر حادثهای نیازمند زمینههای مناسب در
بستر زمان است؛ بنابراین مردم درعصر ظهور حضرت مهدی
باید پذیرش چنین حاکمیتی را داشته باشند و اگر چنین
پذیرشی نباشد، چنین حاکمیتی تحقق نمیپذیرد.
این وظیفه و مسؤولیت به عهدة منتظران حضرت
ولیعصر(عج) است که از طریق خودسازی و دگرسازی روح و
روان انسانها، چنین زمینهای را مهیا سازند؛ البتّه چنین
عملی، نیازمند مجاهدت پیامبرگونه است که به زمان نیاز
دارد.
امام صادق(ع) در این باره میفرماید: هر کس خوشحال
است که از اصحاب امام قائم(عج) باشد، باید منتظر باشد و
در حالی که منتظر است به ورع و اخلاق نیکو متصف
شود 13.
یکی از مصادیق اخلاق نیکو این است که به فرمانهای خدا
که هم در عرصة خودسازی و هم در عرصه دگرسازی است،
جامة عمل بپوشاند.
5. برای درک «پر شدن جهان از ظلم» لازم است ابتدا به
معنای عدل توجه کنیم تا معنای ضد آن که ظلم است
روشن شود؛ امّا عدل به چه معنا است؟
امیر مؤمنان علی(ع) عدل را چنین معنا میفرماید:العدل
یَضَعُ الاُمورَ مَواضِعَها .14
عدل، کار را به جای خود نهادن [= قرار دادن امور در جایگاه
خود] است؛ از این رو ظلم که معنای مخالف عدل است، به
معنای قرار ندادن امور در جای خود میشود.
حال که معنای عدل روشن شد باید به معنای «پر شدن»
توجّه کنیم. «پر شدن» به چه معنا است؟ آیا «پر شدن»
واقعیتی با اندازة خاص است؟ برای مثال هنگامی که
میگوییم شیشه آب پر شده، به این معنا است که گنجایش
شیشه دیگر ظرفیت آب را ندارد. آیا اینجا میتوان این
معنای «پر شدن» را در نظر گرفت: پر شدن جهان از ظلم،
یعنی جهان یا آدمیان موجود در آن دیگر گنجایش ظلم را
ندارند. به نظر نمیرسد چنین معنایی از پر شدن صحیح
باشد؛ زیرا بالاتر از هر حدی از ظلم را میتوان تصوّر کرد. در
این صورت پُر شدن جهان از ظلم میتواند مصادیق
متعددی داشته باشد. هنگامی که مصداقی از آن تحقّق
یافت، این عنوان بر آن صادق است؛ هر چند میتوان برتر از
آن حالت ر نیز در نظر گرفت؛ البته در این که ظلم و عدل از
سنخ مفاهیم ماهوی است یا از سنخ معقولات ثانیه فلسفی
، اختلاف نظر وجود دارد که در این مقال، مجال پرداختن به
آن میسور نیست.
نکتة دیگری را که اینجا باید به آن توجّه کرد، این است که
قُبح ظلم و حُسن عدل ذاتی و فطری آدمیان است. خداوند
نفس انسانها را به گونهای سرشته است که خوبیها و
بدیها را درک میکنند؛ ولی ممکن است در مصادیق آن
اشتباه کنند؛ همانگونه که در عصر پیامبران با این که
خداپرستی امر فطری است مردم به خطا، بت و مخلوقات
خدا را به جای خدا عبادت میکردند و وظیفة پیامبران آن
بود که از راههای گوناگون به آنها بفهمانند که در مصداق
خطا کردهاند.
اکنون با مطالعه و دقت در معنای عدالت و آموزههای قرآنی
مشخص میشود که حاکمیت و نظام هیچ کشوری به جز
ایران بر اساس عدالت بنا نشده است. حکومتهای جهان
یا بر اساس نظامهای الحادی یا بر اساس لیبرال دموکراسی
یا بر اساس پادشاهی بنا شده است که هیچ کدام آنها
مطلوب اسلام نیست. استثمار قارّة افریقا، ظلم ثروتمندان بر
فقیران، بیخانمانی و آوارگی مردم فلسطین، تجاوز و
نادیدهگرفتن حقوق ملّت عراق، افغانستان، حمایتهای
سازمانهای جهانی از ستمگران … خود، شاهدی بر این امر
است که حتّی امروز نیز ستم عالمگیر است یا به تعبیری،
جهان از ظلم پر شده است؛ امّا نکتة قابل ذکر این است که
مردم در غفلت و بیخبری به سر میبرند و حاکمیت ظالمانه
خود را به غلط صالح و عادلانه لحاظ میکنند. اگر فطرت
خفتة آنان بیدار شود، چون قبحِ ظلم فطری آدمیان است،
به صراحت به قبح چنین حاکمیتی اعتراف میکنند و از آن
روی بر میگردانند.
پیام این بند آن است که اگر مردم اندکی توجّه کنند و به
فطرت خود باز گردند، مشاهده میکنند که شرط ظهور
حضرت ولیعصر(عج) که «مُلِئتْ ظلما» است، محقق است.
هر چند امکان دارد وضعیتی ظالمانهتر از وضع موجود را
نیز تصویر کرد، وضعیت کنونی، مصداقی از پر شدن ظلم
است؛ ولی افسوس که مردم به چنان سطحی از آگاهی
نرسیدهاند که این امر را درک کنند. تکلیف و وظیفة منتظران
آن است که با آگاهی دادن به مردم مستضعف جهان، این
شرط ظهور حضرت مهدی را به فعلیت برسانند.
6. بر اساس مطلب پیشگفته، معنای انتظار فرج روشن
میشود.
انتظار فرج به معنای مهیا ساختن زمینههای ظهور حضرت
ولیعصر(عج) است که چیزی جز خودسازی و دگرسازی،
یعنی همان تداوم رسالت انبیای الاهی نیست؛ یعنی
منتظران، بعد از خودسازی باید فطرت خفتة مردم
مستضعف را بیدار، و آنان را با مصادیق ظلم آشنا سازند، و
هنگامی که مردم با مصادیق ظلم آگاه شدند، چون قبح ظلم،
فطری است، به قبح آن حکم میرانند و دیگر زیر بار چنین
عقاید انحرافی و مدیریت افراد غیرالاهی نخواهند رفت. در
آن صورت است که حاکم الاهی را انتظار میکشند و بستر و
شرایط حاکمیت جهانی حضرت ولیعصر مهیا میشود؛
بنابراین تا زمانی که تحولی در ساختار معرفتی آدمیان
صورت نگیرد، زمینة تحقق حاکمیت حضرت ولیعصر تحقّق
نمییابد. همچنین روشن میشود که چرا انتظار فرج، افضل
اعمال است؛ زیرا تداوم رسالت انبیاء اوّلاً از سنخ عمل است
و ثانیاً برتر از رسالت انبیاء، عملی وجود ندارد؛ چرا که هم
عنصر خودسازی و هم عنصر دگرسازی را در خود دارد.
نتیجهگیری
تبیین نظریة پیشنهادی به خوبی میتواند تعارض در باب
ظهور قیام حضرت ولیعصر(عج) را حل کند، در صورتی که
دو نظریة دیگر، از انجام آن ناتوان بودند. تعارض چنین بود:
با توجه به این که شرط قیام امام قائم ـ عجل الله تعالی
فرجه الشریف ـ پر شدن جهان از ظلم است، اگر در جهت پر
شدن جهان از ظلم حرکت کنیم، به آموزههای قرآنی عمل
نکردهایم و اگر در جهت عمل کردن به آموزههای قرآنی
حرکت کنیم، در جهت پر شدن جهان از ظلم حرکت نکردهایم.
راه حل این نظریه چنین است: منتظران حضرت ولیعصر
باید با خودسازی و دگر سازی و بیدار کردن فطرت آدمیان،
شرط ظهور قیام حضرت را که « پر شدن جهان از ظلم است»
به فعلیت برسانند؛ زیرا جهان در واقع از ظلم پر شده است
ولی مردم در غفلت و بیخبری بهسر میبرند. بیداری فطرت
و آگاهی مردم، عنصر اساسی به فعلیت رساندن شرط قیام
امام قائم است و خودسازی و دگرسازی نیز چیزی جز عمل
به آموزههای دینی و قرآنی نیست. دگرسازی نیز از طریق
خودسازی ممکن است، و خودسازی و برپایی جامعة
عادلانه نیز میتواند عامل عملی بیداری فطرت خفتة آدمیان
باشد. انسانها با دیدن افراد الاهی خودساخته و جامعة
عادلانه، بهتر میتوانند نظامهای ظالمانة خود را تشخیص
دهند؛ بنابراین، دیگر تعارضی باقی نمیماند؛ زیرا عمل به
آموزههای دین یا به تعبیری تداوم رسالت انبیا، خود بستر
و زمینة قیام حضرت ولیعصر ـ عجل الله تعالی فرجه
الشریف ـ میشود.
نویسنده : محمدرضایی، محمد
1.احمد بن حنبل، ج 1، ص 99؛ سبحانی، 1423: ص
1342.مجلسی، 1363: ج 51، ص 723.حرانی، 1363: ص
374.روم(30)، 305.مجلسی، ج 95، ص 4036.شمس
(91)، 7 و 87.نهج البلاغه، خطبة 18.غاشیه (88)،
219.احزاب(33): 2110.کلینی، 1381: ج 8، ص
24211.نهجالبلاغه، حکمت 7312.رعد (13): 1113.مجلسی،
1363: ج 52، ص 14014.نهج البلاغه، حکمت 431؛ مجلسی،
1363: ج 2، ص 166
منابع:
1. قرآن مجید.
2. نهج البلاغه.
3. ابومحمد حرانی، تحف العقول، قم، نشر اسلامی، 1363
ش.
4. احمد بن حنبل، مسند احمد، بیروت، دارالفکر.
5. سبحانی، جعفر، پرسشها و پاسخها، تهران، انتشارات
مؤسسة سیدالشهداء?، 1369ش.
6. ـــــــــــ ، الهیات، قم، مؤسسة امام صادق، 1423 ق.
7. کلینی، کافی، تصحیح علیاکبر غفاری، تهران،
مکتبةالصدوق، 1381ش
8. مجلسی، بحارالانوار، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1363
ش.
آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله قبسات »
پاییز 1383 - شماره 33 (از صفحه 5 تا 12)
پایگاه انتظار
یکشنبه 96/09/05
ابتدا باید دید پوشیدن لباس سیاه در هر حال موجب غم و
اندوه می شود.
یافتههاى روانشناسی میگوید رنگ سیاه، زمانی مفهوم
نیستى، پوچى و پایان یافتن را تداعى مىکند و غم زایی دارد
که به عنوان انتخاب اوّل و یا یکى از سه انتخاب اوّل باشد؛
یعنى، در تمام حالات، اولین رنگ انتخاب شده و یا یکى از
سه رنگ انتخابى اوّل باشد. پوشیدن لباس تیره و استفاده
از رنگ سیاه - حتى در غیر پوشش - همیشه نامناسب
نیست و به معناى رسیدن به پایان زندگى و تسلیم شدن
نیست و تأثیر منفى و تخریب روانى در پى ندارد. پوشیدن
لباس سیاه در عزا دارىها و براى شخص مصیبت زدهاى که
احساس غمگینى مىکند، تسکین است و او را در اضطراب
ناشى از فقدان شخص محبوب، به سمت آرامش دعوت
مىکند، افزون بر این موجب همسو ساختن احساسات
درونى با فضاى بیرون و باعث آرامش مىگردد.
پس از دیدگاه علمى، رنگ سیاه تأثیرى منفى و نامناسب بر
روان و روح آدمى ندارد و در مصایب، کاهش دهنده آلام
مىباشد و این گونه نیست که علم آن را کاملا و در هر حال
طرد کند.حال باید دید آیا اسلام براى همیشه و در تمام
حالات رنگ سیاه را توصیه مىکند و به تعبیر روان شناختى،
براى اولین انتخابها یا سه انتخاب اوّل رنگ سیاه را بر
مىگزیند و مسلمانان را به این انتخاب دعوت مىنماید؟
نگاه آغازین اسلام به رنگ سیاه، یک نگاه منفى است و
هرگز آن را در حالات عادى و زمینههاى روزمره زندگى، به
عنوان یک رنگ برتر برنمىگزیند، حتی آن را رنگ شیطان و
فرعون و نماد طغیانگرى، ستم و تاریکی معرفى مىکند و
مىفرماید: «لباس سیاه نپوشید که لباس فرعون است»(1)
رنگ برگزیده و انتخاب اوّل اسلام، رنگ سفید است که امام
باقر(ع) مىفرماید: «هیچ لباسى بهتر از لباس سفید نیست».
(2)
.بعد از رنگ سفید، رنگهاى زرد و سبز از طرف اولیاى دین
توصیه شده اسلام است. از نظر اسلام، رنگ زندگى، حیات،
حرکت و تلاش رنگ سفید است و آرامش بعد از تلاش و
کوشش در رنگ سیاه (شب) مىباشد. پیامبر(ص) فرمود:
“ألبسوا من ثیابکم البیاض فأنّها من خیر ثیابکم و کفّنوا فیها
موتاکم؛(3) لباس سفید بپوشید زیرا آن بهترین لباس است
و مرده هایتان را در لباس سفید کفن کنید".
باز فرمود: «أحسن مازرتم الله عزّ و جلّ به فی قبورکم و
مساجدکم البیاض؛ از بهترین لباسها برای ملاقات با خدا در
نماز و قبر، لباس سفید است».(4)
استفاده از لباس سیاه ، در حال نماز مکروه است ، ولی در
عزاداری استثنا شده است .(5)
رنگ سیاه در مکتب اهل بیت(ع)، فقط در مصایب و
سوگوارىها مورد استفاده قرار گرفته است؛ یعنى، یک انتخاب
نادر و استثنایى بوده است و نه انتخابى همیشگى. درنگاه
ابتدایى رنگ سیاه، یک رنگ مکروه و ناپسند تلقى مىشود.
رنگ سیاه در آخرین انتخاب قرار مىگیرد؛ آن هم از این
جهت که به واسطه تأثیر روانى آن، موجب سکوت و سکون
و آرامش گشته، شخص مضطرب را از مصیبت و حزن به
آرامش روانى مىرساند و یاحداقل در این زمینه بسیار تأثیر
دارد.
اما در توجیه سیاه پوشی در مراسم عزاداری باید اموری را
یادآور شویم: اوّلاً، سیاهپوشى سنت منطقى بشر در طول
تاریخ بوده و در ایران باستان، یونان و اعراب رواج داشته
است.
شواهد تاریخى و ادبى نشان مىدهد رنگ سیاه از دیر باز در
میان بسیارى از ملل و اقوام نشان عزا و اندوه بوده است.
این امر به ایران یا دوران اسلام اختصاص ندارد و اعراب
پیش از اسلام، ایرانیان و یونانیان باستان در عزا جامه سیاه
یا کبود مىپوشیدند.(6)
دوم، سیاهپوشى بر مصائب اهل بیت(ع) تداوم سیره
انسانى است.
گزارشهاى مستند تاریخى حکایتگر این حقیقت است که
پیامبر و ائمه اطهار(ع) بر این سنت منطقى و رسم طبیعى
مُهر تأیید گذاشته، در عزاى عزیزانشان سیاه پوشیدهاند. به
روایت ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه، امام حسن(ع)
در سوگ امیرمؤمنان على(ع) جامه سیاه پوشید و با همین
جامه براى مردم خطبه خواند.(7)
براساس حدیثى که اکثر محدثان نقل کردهاند، زنان بنى
هاشم در سوگ اباعبدالله الحسین(ع) جامه سیاه
پوشیدند(8).
از این حدیث شریف ـ که مورد اعتماد و حجّت بوده و
شخصیّتهایی از مشاهیر و ثقات اهل بیت آن را روایت
نمودهاند ـ استفاده میشود:
1ـ پوشیدن لباس سیاه در ماتم و عزا از صدر اسلام مرسوم
بوده، بانوان بنیهاشم در ماتم حضرت سیّد الشّهدا(ع) لباس
سیاه پوشیدند.
2ـ تشویق و ترغیب امام(ع) از این عمل، دلیل بر رجحان و
مطلوبیت آن است؛ و فهمیده میشود که ادامه آن جهت
فراموش نشدن این واقعة بسیار بزرگ تاریخی و بزرگداشت
قیام سیّد الشّهدا مستحب است.
مرحوم کلینى نقل مىکند که سلیمان بن راشد از پدرش نقل
کرد: امام سجاد(ع) را دیدم که جبّهاى جلو باز و سیاه رنگ و
طیلسانى کبود رنگ پوشیده بود.(9)
برخی نوشته اند که دختر “ام سلمه” و زنان انصار در عزای
“حمزه” و شهیدان اُحد لباس سیاه پوشیدند و “اسما بنت
عمیس” نیز در عزای “جعفر طیار” سیاه پوشید.(10)
ابونعیم اصفهانی روایت می کند: زمانی که خبر شهادت امام
حسین(ع) به ام سلمه رسید، در مسجد پیامبر(ص) خیمه
سیاه برپا کرد و خود جامة سیاه پوشید.(11)
پس از شهادت امام حسین(ع) و یاران او، زنان بنی هاشم
و طایفة قریش برای امام حسین(ع) لباس سیاه پوشیدند.
(12)
پوشیدن لباس سیاه توسط امام دلیل بر جواز آن در هنگام
عزاداری است؛ زیرا در اندیشه شیعیان گفتار و رفتار ائمه(ع)
حجت و دلیل بر مشروعیت هر کاری است
چرا لباس و پوشش سیاه؟
رنگ سیاه، از جهات گوناگون، آثار و خواص مختلف دارد و
به اعتبار هر یک، در مورد یا مواردى خاص، به کار میرود.
یکى از خواص و آثار رنگ سیاه، آن است که به صورت
طبیعى، حزن آور و دلگیر و مناسب عزا و ماتم است. از
همین رو، بسیارى از مردم جهان از این رنگ براى اظهار
اندوه در مرگ دوستان و عزیزان خود استفاده میکنند. البته
انتخاب رنگ سیاه در ایام سوگوارى، علاوه بر نکته فوق،
علتى منطقى - عاطفى نیز دارد. آنکه در ماتم عزیزان
خویش جامه سیاه مىپوشد و در و دیوار را سیاهپوش مىکند
، بااین عمل مىخواهد بگوید و بفهماند: عزیز از دست رفته،
مایه روشنى چشم و فروغ دیدگانم بود و دفن پیکرش در دل
خاک به سان افول ماه و خورشید در چاه مغرب، پهنه حیات
و زندگى را در چشمم تیره و تار ساخته و زمین و زمان را در
سیاهى و ظلمت فرو برده است.
——————————————————————————————————–
پی نوشت ها:
1- بحارالانوار، ج 83، ص 248.
2- همان، ج 78، ص 330
3- محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ح 18061.
4- همان، ح 18062.
5- محمد کاظم طباطبایی یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص
572، منشورات مؤسسة العلمی للمطبوعات؛ آیت ا… محمد
فاضل لنکرانی ، جامع المسائل، ج1، ص621، 2170
سؤال 2170.
6- تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، آداممتز، ترجمه
علىرضا ذکاوتى قراگزلو، ج2،ص127؛ سیاهپوشى در سوگ
ائمه نور، 53-93.
7- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد
ابوالفضل ابراهیم، ج 16، ص 22
8- بحارالانوار، ج 45، ص 188؛ وسائل الشیعه، ج 2، ص
890.
9- وسائل الشیعه، ج 3، ص 361.
10- حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص 104.
11- همان، ص 103.
12-همان، ص 105.
13- شورى (42) آیه 23؛ هود (11) آیه 29.
14- بحارالانوار، ج 44، ص 287
15- طوسى، امالى، ص 305.
سایت حوزه
یکشنبه 96/08/28
ماه “ربیع الاول” همانگونه كه از اسم آن پیداست بهار ماهها
مى باشد؛ به جهت اینكه آثار رحمت خداوند در آن
هویداست . در این ماه ذخایر بركات خداوند و نورهاى
زیبایى او بر زمین فرود آمده است . زیرا میلاد رسول خدا
(صلى الله علیه و آله و سلم ) در این ماه است و مى توان
ادعا كرد از اول آفرینش زمین رحمتى مانند آن به خود
ندیده است .
ماه محرم و صفر را پشت سر گذاشتیم با اندوه و اشک و
ناله ،اشک ریختیم و دل تازه کردیم و با یاد عظمت آقا ابا
عبدالله الحسین بزرگ شدیم، از خزان عفلت به برکت اشک
های محرم و صفر به بهار رسیدیم و اکنون وقت آن است که
در این بهار به یمن رویش دوباریمان سجده شکر به جای
آوریم و این بهار را قدر بدانیم و بندگی کنیم.
این روز نیز برتر از سایر روزهاست . و گویا روزى است كه
كاملترین هدیه ها، بزرگترین بخشش ها، شاملترین رحمتها
، برترین بركتها، زیباترین نورها و مخفى ترین اسرار در آن
پى ریزى شده است .
پس بر انسان مسلمان كه برترى رسول خدا (صلى الله علیه
و آله و سلم ) را قبول داشته و مراقب رفتار با مولایش مى
باشد واجب است در این ماه به شکرانه ارازنی شدن آن
نعمت بزرگ به عبادتی از سر شور و اشتیاق بپردازد،گرچه
عبادات شبانه روزی عالمیان هرگز در خور چنین نعمتی
نخواهد بود اما “آنچه سعی است ما در طلبش بنماییم".