ساقی کوثر
دینی فرهنگی پژوهشی
دینی فرهنگی پژوهشی
اعضاء یک خانواده که رکن مهم آن زن و شوهر هستند، گذشته از ضرورتهائی که آنها را دور هم جمع می کند، باید از پیوندی مقدس و درونی که همان محبت و احساس علاقه به یکدیگر است ، برخوردار باشند.جهت گیری درست برای زندگی مشترک از آداب اساسی زندگی خانوادگی است.یافتن و داشتن اسوه و چهار چوب های فکری , کرداری و گفتاری در روابط خانوادگی برای هر انسانی توفیقی در جهت تکامل هر چه بهتر اوست. از سویی محک اخلاق انسان در خانواده است شور و علاقه اگر فقط بر مبنای مسائل جنسی باشد پس از مدتی نه چندان طولانی حساسیت خود را از دست می دهد و واقعیت زندگی بعد مهم زندگی می شود، زیرا آن هیجانات و تحریکات شهوی و جذبه های اولیه از کار افتاده و آن میل شدید کاسته شده و کسانی که موفق شده باشند در آن فرصت محبت خود را در دل یکدیگر جا کنند، پشتوانه ای محکم جایگزین آن نموده اند که تا آخر عمر ضامن اجرائی سعادت آنان خواهد بود.
بشر از آغاز، زندگی خانوادگی را به عنوان بهترین نوع زندگی برگزیده و در همه زمانها و مکانها بدان پایبند بوده و هست. این نوع زندگی از امتیازات انسان محسوب می شود و فواید گوناگونی را دربر دارد، از جمله اینکه زن و مرد را از پریشانی و بی هدفی نجات می دهد و به خانواده وابسته و دلگرم می سازد. زن و مرد در کانون گرم و با صفای خانوادگی از نعمت انس و مودت و لذت جوییهای مشروع زناشویی بهره مند می شوند و فرزندان مشروعی را تولید کرده، در تعلیم و تربیت آنان می کوشند و به عنوان بهترین آینده سازان و یادگار از خویشتن باقی می گذارند. پرورش فرزندان و انس با آنان یکی از بهترین لذتهای زندگی است.
بنابراین سلامت و سعادت یک جامعه، تا حدود زیادی به وضع خانواده ها و کیفیت روابط بین زن و شوهر و والدین و فرزندان بستگی دارد. هرچه روابط اعضای خانواده بهتر و سالمتر باشد زندگی شیرین تر و با صفاتر خواهد بود و فرزندان نیز بیشتر به خانواده وابسته می مانند و از خطر انحراف مصونیت پیدا می کنند.
اسلام برای تحقق اهداف ازدواج و تحکیم بنیاد خانواده روی دو امر تأکید دارد:یکی ایمان و دیگری اخلاق و به کسانی که قصد ازدواج دارند توصیه می کند که دین و اخلاق همسر خود را نیز منظور بدارند. در روایات آمده است؛ مردی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و در امر ازدواج با ایشان مشورت نمود. آن حضرت فرمود:با زن دیندار ازدواج کن تا خیر فراوانی نصیب تو شود. (وسائل الشیعه ج 20 ص 39).
رعایت اخلاق عامل بقای خانواده
دین اسلام برای حسن رابطه بین زن و شوهر، بقاء و استحکام بنیاد خانواده و برای جلوگیری از اختلافات خانوادگی و وقوع طلاق نیز بهترین وسیله را رعایت ارزشهای اخلاقی می داند و در این باره توصیه های فراوانی دارد . اسلام ازدواج را پیمانی مقدس می داند که در بین یک زن و مرد، به اعتبار اینکه دو انسان هستند بسته می شود و مهمترین هدفش تأمین نیازهای انسانی و آرامش و سکون و انس زن و مرد با یکدیگر است و حتی لذّت جوییهای مشروع جنسی و اشباع غریزه و تولید و پرورش فرزندان را نیز در راه تأمین هدف عالی انسانی محسوب می دارد.
قرآن در این باره می گوید:و از نشانه های خداست که برای شما از جنس خودتان همسرانی بیافرید تا بسوی آنان آرامش بیابید، و در میان شما محبت و دلسوزی قرار داد، همانا که در این موضوع برای اندیشمندان نشانه هایی است. (روم آیه 21).
در آیه مذکور انس و آرامش خانوادگی به عنوان ثمره ازدواج معرفی شده است و این موضوع بسی برتر از امکان اشباع مشروع غریزه جنسی است. در پیمان زناشویی زن و مرد با تمام وجود به سوی همدیگر جذب شده، متحد و یک دل می گردند و در تمام ابعاد زندگی در خدمت یکدیگر قرار می گیرند و مأنوس و هم فکر و هم راز و یک هدف می شوند.
در آیه یاد شده زندگی خانوادگی بر دو پایه نیرومند مودّت و رحمت استوار گشته است. یکی از پایه های ازدواج مودت و علاقه زن و شوهر نسبت به یکدیگر است، یعنی خوبیها و نقاط مثبت یکدیگر را مورد توجه قرار می دهند و از صمیم قلب همدیگر را دوست می دارند. هر یک از آنان، دیگری را نعمتی ارزشمند از جانب خدا و وسیله انس و الفت و آرامش و دلگرمی و شریک در زندگی می شمارد و از این نعمت بزرگ قدر دانی و سپاسگذاری می کند.
پایه دیگر ازدواج که در آیه بدان اشاره شده، رحمت یعنی مهربانی و دلسوزی است. هرگاه یکی از زوجین با نقصان و ضعف و نیازی در همسرش مواجه شد با دیده ترحم و دلسوزی به آن می نگرد و فکر می کند که او یک انسان است و انسان بی نقص نیست، چنانکه خودش نیز بی عیب نیست. لذا دلش به حال او می سوزد و سعی می کند با نرمی و مدارا و از روی مهربانی و دلسوزی نقص او را در صورت امکان برطرف سازد، و در غیر این صورت او را با همان حال می پذیرد و نقصانش را نادیده می گیرد و به زندگی ادامه می دهد. لازمه رحمت و دلسوزی این است که همچنانکه زن و شوهر خیر و صلاح خود را می خواهد در همه حال خواستها و تمایلات همسرش را نیز منظور بدارد و هرچه را برای خود می خواهد برای او نیز بخواهد و همواره به فکر تأمین سعادت، آسایش و آرامش او نیز باشد.
قرآن در این باره تعبیر بسیار جالبی دارد و زن و شوهر را چنین توصیف می کند:زنان برای شما لباس هستند و شما نیز برای آنان لباس هستید. (بقره آیه 187).
لباس مجموع بدن انسان را با همه کمالات و نواقص، خوبیها و بدیها و زیباییها و زشتیها در بر می گیرد، از سرما و گرما و خطرها حفظ می کند، بر زیباییهایش می افزاید و عیوبش را می پوشاند. لباس نزدیکترین اشیاء نسبت به انسان است و از جمله نیازهای اولیه به شمار می رود. زن و شوهر نیز نسبت به یکدیگر باید همانند لباس باشند و همدیگر را با همه نواقص و کمالات بپذیرند، حافظ و نگهبان و آرامش بخش یکدیگر باشند، بر زیباییهای هم بیافزایند، عیوب هم را بپوشانند و راز نگهدار و محرم اسرار همدیگر باشند.
اسلام در مورد روابط بین زن و شوهر و زندگی خانوادگی این گونه می اندیشد و آن را بر چنین پایه هایی استوار ساخته است. تشکیل چنین خانواده هایی در خور انسان است و سعادت جسمانی و نفسانی، دنیوی و اخروی او را تأمین می کند. اگر بنیاد خانواده ها بر پایه های ایمان و محبت و دلسوزی استوار گشت، کانون خانواده را گرم و با صفا می سازد و از کشمکشها و اختلافات و طلاق و فروپاشی جلوگیری می کند.
امام سجاد (ع) در رساله حقوق خود می فرمایند:اما حق کسی که به جهت ازدواج رعیت تـو حساب می شـود؛ بر تو آنست که بدانی؛ خداوند متعال قرار داده است اورا تسکین دهنده و آرامش بخشنده و نگهدارنده و مونس برای تو؛ پس بر هردو نفر شما واجب است که قدر این مصاحبت را بدانید و از خداوند متعال به خاطر این نعمت تشکر نمائید ؛ زیرا که ایـن نعمت از ناحیـه اوست و واجب است که با نعمت خداوند بدیده تکریم و احترام نگاه شـود و با مهربانی و لطف و خوشروئی با آن برخورد نمائید .
سرایت اخلاق خوش
اخلاق خوش، سرایت کننده است، همان گونه که اخلاق بد سرایت می کند. اگر با لبخند و نشاط با همسرتان روبه رو شوید، آثار خوبی بر جای می گذارد که کمترین آن، تعادل روحی و روانی است.
انسان خواه ناخواه تحت تأثیر عواطف است. هرچند خشن و سخت گیر باشیم، باز هم در برابر محبت ها و گذشت ها شرمنده ایم و تسلیم خواهیم شد.
شما با اخلاق خوش می توانید در برابر طوفانی از قهر و غضب و خشم بایستید و آن را رام کنید. این امر زمانی به دست می آید که خوددار باشید، از کوره به در نروید. یک انسان فهیم در پی آن است که به جای شکوه و شکایت، راهی پیدا کند که به افکار همسرش نزدیک شود، طبیعت او را بفهمد و با نرم خویی، در او نفوذ کند و تغییرش دهد.
پیامبر اعظم (صلوات الله علیه و آله) نزدیک ترین شخص به خود را در قیامت این گونه معرفی کرده و فرمودند:نزدیک ترین شما به مقام و جایگاه من در روز رستاخیز… همانانند که با همسرانشان بهتر رفتار کنند،
نظام جتماعي از آغازين مرحله شكل گيري تاكنون كه دامنه و وسعت آن شگفت انگيز و همچنان رو به توسعه ميباشد، بر يك سلسله اصول، هنجارها و ارزشهاي استوار گرديده است كه مجموع آنها را “اخلاق” ناميده اند. اخلاق هر جامعه ملاك و معياري است براي بايد و نبايدهاي آن جامعه. نظام اخلاقي جامعه بشري هم سر چشمه و خواستگاه آسماني و ديني دارد و هم سرچشمه و منبع بشري و به اصطلاح عرفي. هرچند درباره تعريف اخلاق اجماع همگاني و دقيقي وجود ندارد اما مفهوم اخلاق در بيان ساده يعني روا بودن و ناروا بودن بعضي از كار ها.
با نگاهي مختصر و گذرا در باره اخلاق مي توان دريافت كه همه خردمندان و عقلاء و چيزفهم هاي جامعه بشري ، در هر دوره و زمانهاي كه بوده اند از طرق مختلف بر اين امر تاكيد داشته اند كه سعادت و رستگاري انسان و جامعه انساني با منظومه اخلاقي آن جامعه ارتباط و پيوند تنگاتنگ و بنيادي دارد.
خصوصا كه دوام زندگي و رشد انسان فقط در دايره حيات فردي محدود نمانده، بلكه ضرورت دارد كه براي رشد و كمال ، با ديگري ارتباط و پيوند بر قرارشود ، كه روابط و مناسبات اجتماعي در گسترههاي مختلف آن از اينجا سرچشمه ميگيرد، نقش اخلاق در تنظيم اين روابط و مناسبات و ارائه الگو و معيار بس مهم و تعيين كننده ميباشد.
هر جامعهاي كه بر مبناي يك ارزش و الگوي تعريف شده مبتني بر ارزشهاي اخلاقي استوار گرديده و مناسباتش را عيار سازد، آن جامعه خواهد توانست كه راه سعادت و خوش بختي را پيدا نموده و با موفقيت آن را بپيمايد. براي اخلاق عمدتا دو منبع و سر چشمه قايل شده اند: دانش و علم، ديگري اديان. دانش و علم را موجب پيدايش و رشد فضيلتهاي انساني دانسته اند، كه بحث آن از وسعت اين نوشتار فراتر است؛ هم چنان كار عمده اديان و پيامبران نيز تامين اخلاق جامعه دانسته شده است. يعني كار محوري و قلب آموزههاي ديني و هدف گيري عمده پيامبران، ايجاد يك جامعه اخلاقي بوده است.
در اهميت و نقش اخلاق در جامعه به اندازه اي تاكيد گرديده است و براي آن استدلال شده است كه در جامعه غير اخلاقي رشد شخصيت آدمي غير ممكن است، همه انسانها يا گرگ خواهند بود يا گوسفندان برده صفت. حتي امروزه موضوع مدرنيسم و مدنيت بعنوان نمادي از رشد و توسعه جامعه تلقي مي گردد، دانشمندان بر اين باور اند تا جامعه اي اخلاقي نباشد، آن جامعه مدني نخواهد بود. پذيرش مدنيت اجتماعي بدان جهت است كه اخلاقي تر است.
حال تصور شود كه با وجود اين همه تاكيدات بر موضوع و نقش اخلاق در جامعه، جامعه اي چنين ستوني و محوري را از دست بدهد و از آن محروم گردد چه چيزي برايش باقي ميماند؟ يا بدون استفاده از چنين چراغ و روشنايي ميخواهد راه دور و دراز و تاريكي را بپيمايد، سرانجام بهكدام بيراهه و يا چالهاي سقوط خواهد نمود؟ اصناف جامعه طبق كدام معيار و الگو روابط و مناسبات خود را تنظيم سازند؟ معيار خوبي و بدي يك عمل و رفتار چه خواهد بود؟ روا بودن و ناروا بودن رفتار ها با چه شاخصي ارزيابي گردد؟ اينكه رشد شخصيتي واجتماعي خود را بدانيم بركدام وزنه و اعتبار اعتماد نماييم و …
در بحث انهدام و سقوط تمدن ها و ملت ها در كنار عوامل متعدد، مسئله سقوط اخلاقي در پديد آمدن فاجعه هاي انساني بصورت جدي و اساسي مورد توجه قرار دارد. شايد بتوان گفت كه ريشه بسياري از ناهنجاري هاي اجتماعي و شيوه هاي نامعقول و نا جايز سياسي در سقوط اخلاقي جامعه و سياست مداران قرار دارد. زيرا همانطور كه ياد آوری شد هرچه جامعه غيراخلاقي تر شد به همان ميزان از مدار و دايره انسانيت فاصله ميگيرد . به همين تناسب وقتي موضوع اخلاق وارد قلمرو سياست مي شود، مسئله رنگ و بوي ديگري بخود گرفته و بيش از پيش جدي تر و پيچيده تر ميگردد.
به همين دليل مهم ترين عنصري كه فيلسوفان و دانشمندان علم سياست در مهار و كنترل قدرت درباره آن انديشيده اند مفهوم بزرگ اخلاقي – سياسي بوده است، به معني ديگر اخلاقي شدن سياست مي باشد. دليل ديگري كه اخلاق بيش از همه نسبت به مهار و كنترل سياست توجه نشان ميدهد اينست كه قدرت سياسي، نسبت به ساير قدرت هاي كه در جامعه وجود دارد: قدرت ديني، قدرت علمي، قدرت تبليغي، قدرت اقتصادي و… ، قدرت سياسي بيش از همه ملموس تر، عظيم تر و فاجعه بار تر بوده و اگر نه هميشه، حد اقل گاهي برهمه قدرتهاي ياد شده سايه افكنده و بر آنان سلطه پيدا نموده و آنان را در كام خود ميكشد.
همين طور در باره اهميت و نقش اخلاق در روابط اجتماعي و رفتارهاي فردي، رشد جامعه و افراد مي توان بحث نمود. چنانچه در مباحث اخلاقي كه بوسيله دانشمندان علم اخلاق و علم دانش اجتماعي مورد توجه قرار گرفته و بدان اهتمام ورزيده اند.
بنا بر اين يكي از دلايل سقوط يك جامعه و انحطاطي كه آن را در بر ميگيرد بي توجهي و غفلت از مسئله
” اخلاق ” در مناسبات فردي، اجتماعي و سياست مي باشد. هرگاه ارزشها و معيارهاي بنيادي كه موجب موجه بودن و يا ناموجه بودن رفتار و عملكرد ها در حوزه هاي ياد شده ميباشد، مورد بي مهري و غفلت قرار گيرد قطعا زمينه سقوط و انحطاط فراهم ميگردد.
اين يك سنت قطعي هستي است. براي درك و فهم اين موضوع هر چند مي توان از تاريخ بشري مثال ها و نمونه ها ارائه داد، اما نزديك ترين و ملموس ترين مثال در اين باره براي ما وضعيت جامعه خود ما ميباشد. فاجعه اي كه در آن قرار داشتيم و هنوز دامنه آن برچيده نشده است و متاسفانه روز بروز به شكل ديگري در جامعه و سياست كشور تبارز مينمايد. وضعيت نا بهنجاري كه اينك در آن قرار داريم، حالتي كه سنگ روي سنگ بند نمانده و همه چيز در فضا معلق مانده و در خلاء كامل بسر ميبريم. شرايطي كه اكنون مردم ما در آن بسر ميبرند، رنگي كه جامعه ما بر داشته است، قدرت و سياستي كه بر زندگي و همه شئونات ما سايه افكنده است بطور كامل از دايره و معيارهاي اخلاقي بيرون شده است.
هيچ فضيلت انساني در آن نمي توان يافت. قابل ياد آوري است كه بحث سقوط معيار ها و ارزشهاي اخلاقي در جامعه و سياست ما، فقط نگراني از برخي حركتها و نابهنجاري هاي اجتماعي محدود، هم چنين غفلتها و سهل انگاريهاي كه جامعه معمولا از آن نمي تواند مصئون بماند نيست، بلكه موضوع مهم اينست كه هم اينك جامعه و سياست ما نه یک جامعه ارزشي و اخلاقي مبتني بر باورهاي اعتقادي و ديني است؛ و نه هم جامعه و سياستي است كه مبتني بر قاعده و اصول اخلاقي ريشه گرفته از دانش و علم امروزي بشر باشد. معيار روا و ناروا در جامعه و سياست ما كاملا از دست رفته و گم شده است. هرچه پيش آيد خوش آيد!
اندك نگاهي به فجايعي كه بصورت روزمره اتفاق ميافتد، و در مقابل حساسيت جامعه و سياست را در مقابل آن مقايسه نماييد ؛ آنگاه در خواهيم يافت كه ما از منظر ارزشهاي اخلاقي تا چه درجهاي سقوط نموده ايم.
مسئله تجاوز جنسي بر اطفال و كودكان، دختران و زنان اكنون در جامعه ما به عرف و عادت تبديل شده است. وقوع جنایتهای تکان دهنده و افزایش تجاوزهای جنسی در روزهای اخیر نمادهای بارز سقوط و عدم باورمندی به کرامت انسانی در جامعه میباشد. نشر گزارشهای چون تجاوز یک مولوی بر دختر خردسال، رابطه نامشروع پدری با دخترش به مدت شش سال در هرات و تجاوز و قتل دختری بیگناه بوسیله یکی از اعضای شورای ولایتی و متنفذ محل در بامیان و… واقعیتهای تلخ و تکان دهنده ای را برملا میسازد.
تا زمانیکه جامعه ای از لحاظ اخلاق انسانی باورمندی و تعهد نداشته باشد، وقوع هر جرمی و ارتکاب هر نوع تخلفی و زیر پانهادن قانون و نادیده انگاشتن عدالت یک امر طبیعی و عادی قلمداد خواهد شد و چشم امید بستن به آینده روشن و برخوردار از کرامت انسانی، انتظاری عبث بشمار میرود.
……………..
1. ادب قدرت، ادب عدالت : داکتر عبدالکریم سروش.
2. فصلنامه گفتمان نو ، سال اول ، شماره اول ، بهار1383.
3. سایت نمناک
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط شکیبا در 1398/09/08 ساعت 10:36:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |