ساقی کوثر
دینی فرهنگی پژوهشی
دینی فرهنگی پژوهشی
چهارشنبه 96/12/23
بهار جان را سرسبز می کند و لب را شکوفه باران. بهار آوای آسمانی طراوت است که به دل شور شکفتن و به دیده شوق باریدن، می بخشد. بهار به وسعت دل های مهربان، به زلالی رودهای خروشان و شادابی شکوفه های خندان است. بهار، در واژه واژه قرآن است، در طراوت نسیم تلاوت و درشورانگیزترین لحظه های ناب استجابت است. بهار روح مسیحایی زندگی است و آب زلال حیات و شراب ناب بهشتی که آدمی را زنده و سرمست می سازد. بهار را می شود در دیده های بارانی مولا علی علیه السّلام یافت. بهار را می شود در هدیه تبسّم حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام یافت. صدای بهار را می شود در یک صبح جمعه با آوای ندبه، به انتظار نشست. صدای بهار را می شود در نغمه «الهی رضا برضاک» امام حسین علیه السّلام یافت. بهار در دیدگان منتظر رزمنده ای بود که به شوق شهادت و به عشق رسیدن، از خاک تا خدا پرید. بهار واقعی نشاط معنوی و غیرت دینی به همراه دارد و اهل بهاراهل دل اند و هر روز اهل دل «نوروز» است. خاندان پاک پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، أهلُ الْبَیت علیهم السّلام، بهارند؛ با همه طراوت و رحمت و زیبایی. بهار در دیده های بارانی مولا «سیّد علی» هنگام قنوت، دیده رامی نوازد و در تبسّم آسمانی او هنگام دیدار با جوان ها به چشم می خورد، که فرمود: «هنگامی که با جوانان هستم، احساس طراوت می کنم.» * بهار را می توان در مناجات سحرگاهی آن جانباز، یافت که نیمی از وجودش تا خدا، پرواز کرده و نیمی دیگر پاسداری ما را از خون بهار آفرینان به نظاره نشسته است. بهار و نوروز روز اول فروردين ماه در ايران و برخي ديگر از كشورها به عنوان روز «نوروز» شناخته شده است. ايرانيان اين روز را از زمانهاي قديم، روزي مهم در زندگي خود ميدانستند. نوروز ايرانيان كه در آغاز فصل بهار جشن گرفته ميشود، پيام آور نو شدگي سال و آمدن گرما و مرگ زمستان و رويش دوبارۀ طبيعت، و زمان خروج انسان از عالم خمودگي و پيوستن به طبيعت و شروع به حيات اجتماعي دوباره در جامعه است. [1] نوروز، سمبل تحول و تغيير و دگرگوني است. علاوه بر اينكه طبيعت بيجان جاني تازه ميگيرد، ايرانيان نيز با خانه تكاني و پوشيدن لباس نو و … سعي ميكنند به استقبال اين تحول بروند. بدون شك اين تحول به سمت نيكويي و بهتر شدن است و به همين جهت است كه بزرگداشت اين روز از اهميت خاصي برخوردار است. عيد بزرگ ايرانيان عيد نوروز از زمانهاي قديم يكي از دو عيد بزرگ ايرانيان بوده است، عيد ديگر شانزدهم مهرماه به نام «مهرگان» بوده است.[2] امروزه عيد مهرگان از اهميت چنداني برخوردار نيست. نوروز در روزگار «جمشيد» چهارمين پادشاه دوره پيشدادي پديد آمد و در پادشاهي او به صورت آئين درآمد. [3] مسعودي در التنيه و الاشراف آورده است: هرمز در روز نخست فروردين به مظالم(دادگري) نشست. پس آن روز را «نوروز» نام كرد و سنّت گشت».[4] فردوسي در داستان پديد آمدن نوروز نقل ميكندكه؛ وقتي جمشيد از كارهاي كشوري بياسود بر تخت كياني نشست و همه بزرگان لشكري و كشوري بر گرد تخت او فراهم آمدند … جمشيد آن روز را كه نخستين روز از فروردين و آغاز سال بود، نوروز ناميد و جشن گرفت». به جمشيد گوهر افشاندند مر آن روز را روز نو خواندند. چنين روز فرخ از آن روزگار بمانده از آن خسروان يادگار[5] اسلام و نوروز در خصوص نوروز و نكو داشت آن در اسلام، روايات مختلف موجود میباشد. هر چند بيشتر روايات دلالت بر اين دارند كه اسلام آن را به عنوان روزي مهم، مورد تأييد قرار داده است. در روايتي که مُعلّي بن خنيس از امام صادق(ع) روايت كرده، حضرت بزرگداشت اين روز را به خاطر وقايعي ميداند كه در اين روز اتفاق افتاده است.[6] ابن فهد حلي مينويسد: «روز نوروز روزي جليل القدر است… به اين روز عباداتي تعلق دارد كه مطلوب شارع است».[7] علامه مجلسي پس از نقل روايات فراواني در خصوص نوروز و اهميت اين روز، در روايتي مخالف با روايات سابق مينويسد: امام موسي بن جعفر(ع) خطاب به منصور دوانيقي فرمودند: «من روايات رسول خدا(ص) را جستجو كردهام اما براي اين عيد روايتي نيافتم. اين روز سنت ايرانيان است كه اسلام آن را محو كرده است و پناه بر خدا كه ما بخواهيم آن را احيا كنيم».[8] علامه مجلسي سپس مينويسد: «اخبار معلي بن خنيس از جهت سند قويتر از اين روايت هستند و بين اصحاب شهرت بيشتري دارند».[9] آداب عيد بزرگ ايرانيان در روايات آداب گوناگوني ذكر شده است كه به اختصار اشاره ميشود: 1 . نماز نافله 4ركعتي پس از نماز ظهر و عصر روز نوروز[10] دعا كردن در سجده اين نماز كه موجب بخشش گناهان ميشود.[11] 2 . غسل، لباس تميز و بوي خوش.امام صادق(ع): در نوروز غسل كن،پاكيزهترين لباسها را بپوش و خود را با بهترين عطر خوشبو كن.[12] 3 . ذكر گفتن خصوصا ذكر «يا ذي الجلال و الإكرام»[13] 4 . روزه گرفتن.[14] 5 . دعا كردن در لحظه سال.[15] اهل دل هر سحرگاه بهاری، همان بهاری که هر نیمه شب می آید، هنگام تحویل سال هفت سین می گسترند و آن را به:«سجده»«سلام»«سلامت»«سعی»«سداد»«سرور»«سربل ندی» می آرایند. بهاری باشید و از بهار بیاموزید: … آیا تا به حال به دور و بر خودتان نگاه کرده اید یانه؟ اصلا ساده تر بگویم به کوه، دشت، گیاهان، جانوران و … هزاران و ده ها هزاران و میلیون ها و بیلیون ها و تریلیون ها طبیعت دیگر… اصلا به همین 4فصل سال(بهار، تابستان، پاییز و زمستان) هرکدام به ترتیبی خاص پشت سر یک دیگر قرار گرفته اند و منتظرند تا به وظایفی که خداوند بزرگ برای آن ها تعیین کرده عمل کنند. اما… همه این ها برای ما انسان ها که دارای عقل و شعور هستیم باید کلاس درس باشد که قبل از این که به ما بفهمانند، بفهمیم. خداوند از طریق چهار فصل سال درس های فراوانی را به ما یاد می دهد، از جمله: تحول و دگرگونی، نظم و ترتیب خلقت، حس مسوولیت پذیری، سود دهی و… دیگر، بله، خدا بهار را رهبر فصل ها قرار داده و با آمدن آن همه جای باغ را طراوت و شادابی فرامی گیرد. زمین زنده می شود. گیاهان رشد می کنند. غنچه ها شکوفا می شوند و شکوفه های سفید و صورتی یا جوانه های سبز می دهند. بالاخره طبیعت جان می گیرد و سرسبز می شود. اما ما انسان ها چه؟ … این هجوم سبزینگی انسان را مبهوت می کند به طوری که این لحظه های شاد و حس ترنم را در این فصل با تمام وجود دریافت می کنیم … از کلاس بهار درس تحول و خودسازی هم می گیریم; همان طوری که درختان بی جان، جان می گیرند و گیاهان مرده، زنده می شوند، انسان هم اگر در خود دگرگونی ایجاد کرد، اعمال و افعال بدخود را اصلاح کرد و از «سیئات » به «حسنات » روی آورد، سبز و بهاری می شود. حتّی با روحی آرام و قلبی مطمئن و ضمیری بیدار چهار فصل عمر خودرا با آرامش زندگی کرده و با سکینه خاطر به خواب ابدی فرومی رود. درس دیگری که از این کلاس می گیریم نظم و ترتیب خاصّی است که براین نظام آفرینش حکمفرماست، مثل: گردش شب و روز، گردش زمین به دور خورشید و … اصلا همین چهار فصل، بله، ابتدا فصل بهار که فصل طراوت و زندگی است را پیش رو داریم، بعد فصل تابستان فرا می رسد. هر چه در بهار عمر بکاری، در تابستان برداشت می کنی، کم کم پاییز فرا می رسد و فصل خزان. با آمدن پاییز چهره طبیعت از سپیدی و سبزی بیرون آمده و لباس زرد برتن می کند و بعد از آن با صدای خش خش و ریزش برگهای خشکیده و افول آن برروی زمین فصل زمستان را به چشم می بینیم آن وقت است که مرگ طبیعت فرا می رسد. نه مرگ بلکه تحوّل و تکامل، همین چهار فصل زنجیره ای از تولّد تا برزخ طبیعت را به ما نشان می دهد یعنی در و دیوار عالم، برای ما کلاس درس است. فصل ها هم مثل ما آدم ها متولّد می شوند و مثل ما انسان ها می میرند. بله، با آمدن بهار می آیند و زنده می شوند و با آمدن زمستان می روند و می میرند. آن وقت است که برزخ آن ها فرا می رسد. اگر کمی در عالم طبیعت و در دنیا تفکّر کنیم چه درس هایی که نمی گیریم. همین طور که از تفکّر در این چهار فصل به مرگ و زندگی و حیات جاوید،گذر عمر، ایمان و یقین و علم به قدرت لایزال خدا و خیلی چیزهای دیگر… پی بردیم شما هم می توانید فکر کنید تا به تمام آن چیزهایی که ما به آن پی بردیم پی ببرید. برای همین است که قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: فِکْرَةُ ساعَةٍ خَیرٌ مِنْ عبادَةِ سنَةٍ.[16]رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرمایند: « تَفَکُّرُ سّاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَبْعینَ سَنَةً؛ یک ساعت تفکّر برتر از هفتاد سال عبادت است.»[17] محمّدرضا عابدی پی نوشت ها: [1]- بلوكباشي، علي؛ نوروز، تهران، دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1380، ص 10. [2]- يعقوبي، ابن واضح؛ تاريخ يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، تهران، علمي و فرهنگي، 1371، چاپ ششم، ج1، ص 117.[3]- مسعودي، علي بن حسين؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، علمي و فرهنگي، 1374، ج1، ص 218.[4]- مسعودي، علي بن حسين؛ التنيه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، علمي و فرهنگي، 1365، چاپ دوم، ص 196.[5]- فردوسي، ابوالقاسم؛ شاهنامه فردوسي، تهران، بروخيم، 1314، ج1، ص 26-25.[6]- عاملي، شيخ حر؛ وسائل الشيعه، قم، آل البيت (عليهمالسّلام)، 1409، ج8، ص 173.[7]- حلي، ابن فهد؛ مهذب البارع، قم، جامعه مدرسين، 1407، ج1، ص 191.[8]- مجلسي، محمدباقر؛ بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404، ح56، ص 101.[9]- همان، محققان نويسند: «اسلام عيد نوروز را نه به طور كلي رد نموده و نه به صورت كلي قبول كرده است بلكه اسلام يكسري از كارهاي خوب نوروز كه جنبه الهي داشت و سعادت بشر در آن بود قبول كرد و به آن جهت شرعي و اسلامي داد و جهات منفي و بدش را كه بوي شرك و خرافات و انحراف ميداد ممنوع نمود. محمدي نيا، اسدا…، اعياد اسلامي و نوروز، قم، نصايح، 1376، چاپ اول، ص 41.[10]- نحوه خواندن اين نماز در مفاتيح الجنان در اعمال عيد نوروز ذكر شده است.[11]- عاملي، شيخ حر؛ پيشين، ج8، ص 173.[12]- همان، ج3، ص 335.[13]- قمي، شيخ عباس؛ مفاتيح الجنان، اعمال عيد نوروز، ص 559.[14]- همان، ص 558.[17]- همان، ص 559، خصوصاً دعاي «يا مقلب القلوب و الابصار…»[16]- همان، بحارالانوار، ج 71، ص 326.[17]- مستدرک الوسائل، ج2، ص 105. منابع: سایت پژوهه کانون گفتگوی قرآنی فرهنگ كوثر - فروردین 1379، شماره 37 - «بهار» سایت روشنا http://haghighat.mihanbb.com/thread-242.html http://saaghi.epage.ir/fa/module.content_Pag e.33-02.html پايگاه حوزه؛ http://www.hawzah.net/fa/Magazine/Vie w/4180 عکسها از طبیعت زیبای استان ایلام
چهارشنبه 96/12/16
عشق حسی است به معنای دوست داشتن فرد یا چیزی
است. همچنین احساسی عمیق، علاقهای لطیف یا جاذبهای
شدید است که محدودیتی در موجودات ومفاهیم ندارد اما
محدودیت در فکر و عملکرد دارد و میتواند در حوزههایی
غیرقابل تصور ظهور کند.
گاهی عشق بیش از حد میتواند شکلی تند و سخت و
غیرعادی به خود بگیرد که گاه زیانآور و خطرناک است و
گاه موجب احساس شادی و خوشبختی میشود.
عشق در ادیان اولیه ترکیبی از تعهد جاذبهای و عبادی به
نیروهای طبیعت بود (مشرکان چند خدایی). بعدها در
ادیان جدیدتر این جذبه به سوی اشیاء واحد و انتزاعی
مانند خداوند، قانون، کلیسا، و دولت سوق پیدا کرد (تک
خدایی). دیدگاه سوم در این زمینه به دیدگاه وحدت وجود
معروف است و ادعا میکند همواره بین آنکه میپرستد و
آنکه پرستیده میشود تفاوت وجود ندارد. عشق حقیقتی
است که ما بر اساس آن در طی زمان خود را ناصحیح به
صورت موجودی منزوی تفسیر میکنیم.
قرآن در سورهٔ روم آیهٔ ۲۱ چنین آوردهاست:
و از نشانههای خداوند اینکه همسرانی از جنس خودتان
برای شما آفرید، تا در کنار آنها آرامش یابید، و در میانتان
دوستی و رحمت قرار داد، آری در این [نعمت] برای مردمی
که میاندیشند قطعاً نشانههایی است.
بر اساس دیدگاه مراجع شیعه، بیان عشق میان دختر و پسر
(بدون قصد ازدواج) گناه است، چرا که ترس افتادن به گناه
و ایجاد مشکلات دیگر در میان است، ولیکن خواستگاری
برای ازدواج مانعی ندارد. تا وقتی که نگرانی از بروز گناه و
فساد جنسی، در میان نباشد، داشتنِ صرفِ محبت و عشقِ
قلبی اشکالی ندارد.
از احادیث پیامبر اسلام است که: «اگر مرد به زن خود بگوید
«تو را دوست دارم» هرگز این کلام از دل و ذهن زن خارج
نمیشود و همواره در خاطر او باقی میماند»
در احادیثی که از امامان شیعه نقل شده که باید عشق و
دوستی نسبت به همه موجودات داشته باشید تا آنجا که
حتی اگر شما سوار بر اسب خود به چشمه و رود آبی
رسیدید و هم شما و هم حیوان تشنه بودید ابتدا باید
حیوان را سیراب نمایید و بعد خود آب بنوشید.
هدف از عشق مجازی رسیدن به عشق حقیقی بوده و اگر
همراه با عفت باشد، انسان را بعد از تحولات و دگرگونی
هایی بنیادین به آستانۀ عشق الهی خواهد رساند که
مطلوب اصلی دین و باطن حقیقی آن چیزی جز رسیدن به
مقام محبت الهی نیست؛ به ویژه در اسلام توجه عمدهای به
این مطلب شده و امامان و عرفای بزرگ ما الگوهای عشق و
دلدادگی به خدا و واصلان حریم قدس الهی بوده اند.
وقتی از امـام صـادق(ع) درمورد ماهیت عشق (عشق
مجازی) سؤال شد، فـرمـود: «دلهایى از یاد خدا تهى مى
گردد و خداوند محبت غیر خود را به آنها می چشاند»
از این دیدگاه، عشق مجازی چیزی جز غفلت از یاد معشوق
حقیقی نیست و فرد به آن مبتلا میشود تا در اثر عذاب
حاصل از آنکه خود لطف الهی است، به فطرت توحیدی و
عشق ازلی رجعت داده شود.
در واقع عشق به خدا و یاد عاشقانه او، انسان را به فطرت
الهی خود نزدیک کرده و از عذاب رها میکند وباعث آرامش
و اطمینان قلبی میشود. توجه به زندگی سراسر آرامش و
وارستگی عرفا این مطلب را نشان میدهد که ذره های از
لذت و آرامشی که آنان در عشق الهی تجربه میکنند را
طالبان عیشهای دنیوی نچشیده و از آن محروم بوده اند.
هرچند عشق الهی مستلزم رها کردن دنیا و تعلقات آن است
اما این امر، الزاماً به معنای بی بهره بودن از موهبتهای
حیات دنیوی و جلوههای مجازی آن نیست؛ تفاوت در این
است که دیگر هیچ عذاب و وابستگی در این روابط و
برخورداریهای عالم کثرت نبوده و تعلقی ذاتی بهبود و نبود
آنها وجود نخواهد داشت. بنابر این، کسی که عاشق خدا
باشد محبتی به دور از نیاز و از سرعشق به محبوب حقیقی،
نسبت به همۀ مخلوقات الهی دارد.
هدف از عشق مجازی رسیدن به عشق حقیقی بوده و اگر
همراه با عفت باشد، انسان را بعد از تحولات و دگرگونی
هایی بنیادین به آستانۀ عشق الهی خواهد رساند[1] که
مطلوب اصلی دین و باطن حقیقی آن چیزی جز رسیدن به
مقام محبت الهی نیست؛ به ویژه در اسلام توجه عمده ای
به این مطلب شده و امامان و عرفای بزرگ ما الگوهای
عشق و دلدادگی به خدا و واصلان حریم قدس الاهی بوده
اند.
کسی که دل از معشوقهای غیر خدایی برکنده و عزم عشق
الهی کرده است و دوست دارد که عاشق خدا باشد، در واقع
به مقام خاصی از لحاظ سلوک روحی دست یافته است که
باید آن را قدر بداند. قلب چنین کسی سراسر عشق و سوز و
عطش روحی بوده و آماده است تا آن را به صاحب اصلی
اش تحویل دهد؛ در واقع چنین کسی گوهره وجود خود را
که همان دل او است، از بازار بیمعرفت عشقهای دنیوی
باز پس گرفته و از اسارت و عذاب رهایی یافته است.
وقتی از امـام صـادق(ع) درمورد ماهیت عشق (عشق
مجازی) سؤال شد، فـرمـود: «قلوب خلت من ذکر الله
فأذاقها الله حب غیره»؛[2] دلهایى از یاد خدا تهى مىگردد
و خداوند محبت غیر خود را به آنها مىچشاند. چه بسا این
آیه قرآن نیز به همین مطلب اشاره داشته باشد که می
فرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ
نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى»؛ و هر کس از یاد من روى گردان
شود، عیشی دردناک و سخت خواهد داشت و روز قیامت،
او را نابینا محشور می کنیم! از این دیدگاه میتوان عشق
مجازی را به معیشتی پر عذاب و رابطه ای دردناک تعبیر کرد
که گرفتاری در آن حاصل دوری از ذکر الهی است.
بر خلاف عشق مجازی، عشق حقیقی و عشق به خدا و یاد
عاشقانه او انسان را به فطرت الهی خود نزدیک کرده و از
عذاب رها میکند و باعث آرامش و اطمینان قلبی میشود.
توجه به زندگی سراسر آرامش و وارستگی عرفا این مطلب را
نشان میدهد که ذره ای از لذت و آرامش و احساس وجود
که آنان در عشق الهی تجربه میکنند را طالبان عیشهای
دنیوی نچشیده اند و از آن محروم بوده اند. تا به حال هیچ
عاشق صادقی در عشق خدا نادم و پشیمان نبوده و جز
اظهار مستی و شور چیز دیگری در بین نبوده است.
البته عشق الهی مستلزم رها کردن دنیا و تعلقات آن است
اما این امر، الزاماً به معنای بی بهره بودن از موهبتهای
حیات دنیوی نیست، ولی تفاوت اساسی در این است که
دیگر هیچ عذاب و وابستگی در این روابط و برخورداریهای
عالم کثرت نخواهد بود و این برخلاف تصور، به معنای
نابودی و نیستی و انهدام نبوده، بلکه به عکس وجود عارف
بعد از فنا به بقای الهی نایل میشود و عالم مجاز نیز با نگاه
خدایی عارف، حیاتی الهی مییابد و خدا نما میشود؛ چرا که
هیچ تعلق و شرکی در نگاه او نیست:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
چه بسا دنیا از طالب آن گریزان، و مرید کسی است که
عاشق خداوند باشد و محبت عارف نسبت به امور مجازی و
دنیوی نیز محبتی به دور از وابستگی، و از سر عشق به
محبوب حقیقی است. و از عذاب حاصل از این وابستگی و
نیاز هم فارغ است، و هرگز دریای محبت الهی او اسیر امواج
سهمگین عالم مجاز نمیشود و در دام جلوه های مجازی
نمیافتد؛ چرا که همۀ این امور را جلوه حقیقت واحد الهی
میداند و در واقع، محبت او به دنیا از باب محبت کل به
جزء است، نه از باب پرستیدن دنیا.
بنابر این، در نظر عارف همۀ دنیا و مافیها در مقایسه با نظر
بر وجه الله، بازیچه ای بیش نیست؛ از این رو، هرچند که
خداوند هر دو جهان را بر عاشق حقیقی خود میبخشد، اما
او جز خدا را از خدا نمیخواهد و برای رسیدن به محبوب
ازلی خود، طالب فنای خویشتن است تا خداوند در وجودش
تجلی نماید، پس نه از مرگ می هراسد و نه از آن گریزان
است و نه امور دنیوی او را دچار تشویش میکند؛ چرا که
مرگ را جانی دیگر، و نیستی خود را هستی برتری مییابد.
این حالات عرفا و عشاق خدا، در شیدایی و بی اعتنایی به
دنیا و مافیها، همواره باعث انکار، ترس و واهمۀ دلبستگان
عالم مجاز و حاشیه نشینان عشق الاهی بوده است؛ چرا که
هیچ تصوری از حال آنان نداشته و غافل بوده اند که اینان
در همین دنیا در چه وصلی غرق شدهاند؛ از همین رو چون
تصوری از این مقامات ندارند از آن گریزان و ترسانند؛ ترس
از اینکه مبادا داشته های محبوب خود را از دست دهند و
دچار بدبختی و نیستی و تباهی شوند. مَثَل اهل دنیا در
نسبت با عارف همچون مثل کودکی است که بازیچه ای که
از او دل برده است را حاضر نیست به هیچ قیمتی رها کند،
هر چندکه در مقابل بخواهند قصرهای پر شکوه عالم را به او
بدهند، باز هم گمان میکند که میخواهند او را از بازیچه
اش جدا کنند و در فقدان و محرومیت رها سازند.
از این روی، دلدادگان عالم مجاز هرگز نمی خواهند با نیستی
خود و هستی خدا مواجه شوند، هر چند که در نهایت –
پس از مرگ و قیامت- چاره ای جز آن ندارند. اینان از عشق
الهی گریزان بوده و فقط به دعوی عشق در پیشگاه دلبران
جهان دل خوش داشته اند و هرچند خود به عذاب این
رابطه ها گرفتارند، اما هنوز رهایی خود را خوش نمیدارند،
تا آنگاه که به این تحول بزرگ دست یابند.
بنابر این، رابطۀ عاشقانه با خدا مقصود حقیقی انسان بوده
و یک ضرورت وجودی محسوب میشود، بهخصوص در
روزگار ما، بن بستهای بیشمار در بُعد عاطفی و عقیدتی و
اخلاقی و … خواه ناخواه بشریت را به آستانه این بازگشت
بنیادین به عشق حقیقی سوق خواهد داد و نباید از این
حقیقت گریزان بود.
[1]. حدیث مشهور «من عشق فکتم و عف و صبر فمات مات
شهیداً»از نظر عرفا، اشاره به همین حقیقت دارد.
[2]. سألت أبا عبد الله عن العشق قال: «قلوب خلت من ذکر
الله فأذاقها الله حب غیره»، شیخ صدوق، الامالی، ص 669،
کتابخانه اسلامیه، 1363
منابع:
سایتهای: اسلام نت، ویکی پدیا،عشقستان
دوشنبه 96/11/30
مقدمه:
حضرت زهرا (سلام الله علیها) منشوری از فضائل و کمالات
بی شمار اخلاقی و انسانی است که قالب الفاظ و عبارات
ظرفیت وگنجایش ترسیم آن را ندارد. منشوری که هر زاویه
دلالت بر بخشی از عظمت روحی آن حضرت دارد.
شخصیتی که پیامبر اعظم(صلی الله علیه واله) او را ستوده و
نمونه آرمانی همه جوامع انسانی و نمونه کامل انسان کامل
به شمار میآید. بانوی بزرگواری كه حضرت خاتم
الانبیاء(صلی الله علیه و آله) در ستایش او فرمود:«أَنَّ ابْنَتِی
فَاطِمَةَ سَیِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ؛[1] دخترم فاطمه(سلام الله
علیها) سرور بانوان بهشتی است.»
ازآنجایی که شخصیت والا مقام صدیقه طاهره فاطمه زهرا
(سلام الله علیها) بهترین الگو و بهترین اسوه برای تمام افراد
به حساب میآیند شناسایی زوایا و مولفههای وجودی این
بانوی عرشی میتواند چراغ روشنی برای جویندگان کمال
سعادت باشند.در این نوشتار سعی داریم به یکی از زیباترین
شاخصههای اخلاقی این بانو با فضیلت و ثمرات وبرکات
این فضیلت اخلاقی در آموزههای اسلامی اشاره کنیم:
قناعت ساده زیستی و شکر گزاری
از جمله مهمترین و زیباترین مولفههای اخلاقی که
میبایست زیبنده زندگی هر انسان مسلمان و جویای کمال
وسعادتی باشد. سادگی وقناعت در زندگی و عدم دلبستگی
به زندگی مادی دنیوی است. از آنجایی که دنیا طلبی
ودلخوش کردن به زندگی مادی و اشرافی خود میتوان
سرآغاز وسر منشأ بیماریهای روحی فراوانی باشد قناعت
پیشگی و عدم وابستگی به دنیا می تواند کمک شایانی در
جهت رسیدن به سعادت و کمال ایفا نماید.
فاطمه زهرا(س) اسوه قناعت و ساده زیستی
یکی از زیباترین و شاخصترین ویژگی های اخلاقی فاطمه
زهرا (سلام االله علیها) بهرهمندی از روحیه قناعت پیشگی و
ساده زیستی در زندگی است این موضوع را به خوبی
میتوان در سیره زندگانی این بانوی گرامی مشاهد کرد.
فوائد و برکات قناعت در زندگی
بعد از آنکه بیان شد یکی از مهمترین شاخصهای زندگانی
حضرت زهرا (سلام الله علیها) زندگی ساده ایشان بوده، حال
این سؤال مطرح میشود مؤلفه قناعت و ساده زیستی چه
فوائدی را به دنبال دارد؟
1-عزت و سر بلندی
از جمله مهمترین آثار و برکات قناعت و ساده زیستی سر
بلندی و حفظ عزت نفس و بزرگی است چرا که انسانها قانع
به دارایی های خود قانع خواهند بود و برای تحصیل
نیازهای بیشتر خود را نزد دیگران ذلیل و خوار نمیکنند؛ امام
علی (علیه السلام) در این خصوص میفرماید:«القَناعَةُ تُؤَدّی
إلَى العِزِّ؛[۲] قناعت به عزّت مى انجامد.»
2- حسابرسی آسان در قیامت
از آنجایی که افراد قانع به آنچه خدای متعال روزی آنها کرده
راضی هستند و حاضر نمیشوند برای تحصیل اموال
ودارایی بیشتر اسیر حرص و طمع شوند از گزند هوای نفس
و سختی حساب روز قیامت در امان الهی خواهند بود. از
اینرو در روایتی از رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) این چنین
نقل شده است: «اقْنَعْ بِما اُوتیتَهُ یَخِفَّ علَیكَ الحِسابُ؛
[۳]قناعت كن به آنچه كه بتو بخشیده شده حسابت آسان
شود.»
3-سلامتی دین
بر اهل خرد و اندیشه رابطه قناعت پیشگی و سلامتی دین
روشن است چرا که با این رویکرد اخلاقی انسان کمتر اسیر
خواهش های زیاده طلبانه نفس میشود انسان قانع حاضر
نیست برای تحصیل مال بیشتر دنیای فانی باورهای دینی و
مذهبی خود را ضایع نماید. در روایتی از امام علی (علیه
السلام) این چنین نقل شده است.«اقْنَعُوا بِالْقَلِیلِ مِنْ
دُنْیَاكُمْ
لِسَلَامَةِ دِینِكُمْ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ الْبُلْغَةُ الْیَسِیرَةُ مِنَ الدُّنْیَا تُقْنِعُه؛
[۴]قناعت كنید باندكى از دنیاى خود از براى سلامتى دین
خود پس بدرستى كه مؤمن اندك بلغه از دنیا قانع
مىسازد.»
4- اصلاح نفس
ازجمله راهکارهای مناسب که در روایات برای اصلاح نفس و
تهذیب آن معرفی شده است استفاده از اهرم قناعت و
ساده زیستی در زندگی است. «إِذَا رَغِبْتَ فِی صَلَاحِ نَفْسِكَ
فَعَلَیْكَ بِالاقْتِصَادِ وَ الْقُنُوعِ وَ التَّقَلُّل؛[۵]هرگاه رغبت كنى در
صلاح حال نفس خود پس بر شماست ملازمت میانه روى و
خشنود بودن به قسمت. و «تقلل» یعنى كمى آرزو یا كم
گوئى، یا كم نمودن مؤونه.»
سخن آخر
قناعت و ساده زیستی ریشه در عدم اعتنا و دلبستگی به
دنیا
دارد. فضیلت بسیار مهم و ارزشمندی که علاوه بر اینکه
زندگی دنیایی افراد را زیبا و سامان میدهد٬ برکات وآثار
ارزشمندی همچون تهذیب نفس و اصلاح دین را به دنبال
خواهد داشت.
پاورقی:
[1]. بحار الانوار، ج37، ص39.
[۲].تصنیف غرر الحكم و درر الكلم؛ ص391،ح9011.
[۳].بحار الأنوار (ط - بیروت)؛ ج74؛ ص187.
[۴].تصنیف غرر الحكم و درر الكلم؛ ص393،ح9075.
[۵].تصنیف غرر الحكم و درر الكلم؛ ص237، ح4766.
منبع: تبیان