ساقی کوثر
دینی فرهنگی پژوهشی
دینی فرهنگی پژوهشی
دوشنبه 98/03/13
اسلام در روابط و حقوق خانوادگی زن و مرد فلسفه خاصی دارد که با آنچه در چهارده قرن پیش می گذشته مغایرت دارد و با آنچه در جهان امروز می گذرد نیزمطابقت ندارد.ازنظر اسلام این مسئله هرگز مطرح نیست که آیا زن و مرد دو انسان متساوی در انسانیت هستند یا نه؟ و آیا حقوق خانوادگی آنها باید ارزش مساوی با یکدیگر داشته باشند یا نه؟ از نظر اسلام زن و مرد هردوانسانند و از حقوق انسانی متساوی بهره مندند.آنچه ازنظر اسلام مطرح است با اینکه زن و مرد به دلیل اینکه یکی زن است و دیگری مرد، درجهات زیادی مشابه یکدیگر نیستند، جهان برای آنها یکجور نیست، خلقت و طبیعت آنها را یکنواخت نخواسته است، و همین جهت ایجاب می کند که ازلحاظ بسیاری از حقوق و تکالیف و مجازاتها وضع مشابهی نداشته باشند.
در دنیای غرب، اکنون سعی می شود میان زن و مرد ازلحاظ قوانین و مقررات و حقوق و وظایف وضع واحد و مشابهی به وجود آورند و تفاوتهای غریزی و طبیعی زن و مرد را نادیده بگیرند.تفاوتی که میان نظر اسلام و سیستمهای غربی وجود دارد در اینجاست
علیهذا آنچه اکنون در کشور ما میان طرفداران حقوق اسلامی از یک طرف و طرفداران پیروی از سیستمهای غربی از طرف دیگر مطرح است مسئله وحدت و تشابه حقوق زن و مرد است نه تساوی حقوق آنها. کلمه «تساوی حقوق» یک مارک تقلبی است که مقلدان غرب برروی این ره آورد غربی چسبانیده اند.ابن بنده همیشه در نوشته ها و کنفرانسها و سخنرانیهای خود از اینکه این مارک تقلبی را استعمال کنم و این فرضیه را- که جز ادعای تشابه و تماثل حقوق زن و مرد نیست- به نام تساوی حقوق یادکنم اجتناب داشته ام.من نمی گویم در هیچ جای دنیا ادعای تساوی حقوق زن و مرد معنی نداشته و ندارد و همه قوانین گذشته و حاضر جهان حقوق زن و مرد را برمبنای ارزش مساوی وضع کرده اند و فقط مشابهت را از میان برده اند.خیر، چنین ادعایی ندارم. اروپای قبل از قرن بیستم بهترین شاهد است.
در اروپای قبل از قرن بیستم زن قانوناً و عملاً فاقد حقوق انسانی بود؛ نه حقوقی مساوی با مرد داشت و نه مشابه با او.
در نهضت عجولانه ای که در کمتر از یک قرن اخیر به نام زن و برای زن در اروپا صورت گرفت، زن کم و بیش حقوقی مشابه با مردپیدا کرد،اما باتوجه به وضع طبیعی و احتیاجات جسمی و روحی زن، هرگز حقوق مساوی با مرد پیدا نکرد زیرا زن اگر بخواهد حقوقی مساوی حقوق مرد و سعادتی مساوی سعادت مرد پیدا کند راه منحصرش این است که مشابهت حقوقی را از میان بردارد، برای مرد حقوقی متناسب با مرد و برای خودش حقوقی متناسب با خودش قائل شود.
تنها از این راه است که وحدت و صمیمیت واقعی میان مرد و زن برقرار می شود و زن از سعادتی مساوی با مرد بلکه بالاتر از آن برخوردار خواهد شد و مردان از روی خلوص و بدون شائبه اغفال و فریبکاری برای زنان حقوق مساوی و احیاناً بیشتر از خود قائل خواهند شد.و همچنین من هرگز ادعا نمی کنم حقوقی که عملاً در اجتماع ما نصیب زن می شد ارزش مساوی با حقوق مردان داشته است.
بارها گفته ام که لازم و ضروری است به وضع زن امروز رسیدگی کامل بشود و حقوق فراوانی که اسلام به زن اعطا کرده و در طول تاریخ عملاً متروک شده به اوبازپس داده شود، نه اینکه با تقلید و تبعیت کورکورانه از روش مردم غرب- که هزاران بدبختی برای خود آنها به وجود آورده- نام قشنگی روی یک فرضیه غلط بگذاریم و بدبختیهای نوع غربی را بر بدبختیهای نوع شرقی زن بیفزاییم.
ادعای ما این است که عدم تشابه حقوق زن و مرد در حدودی که طبیعت زن و مرد را در وضع نامشابهی قرار داده است، هم با عدالت و حقوق فطری بهتر تطبیق می کند و هم سعادت خانوادگی را بهتر تأمین می نماید و هم اجتماع را بهتر به جلو می برد.ما مدعی هستیم که لازمه عدالت و حقوق فطری و انسانی زن و مرد عدم تشابه آنها در پاره ای از حقوق است.
پس این بحث صددرصد جنبه فلسفی دارد، به فلسفه حقوق مربوط است، به اصلی مربوط است به نام اصل «عدل» که یکی از ارکان کلام و فقه اسلامی است.
اصل عدل همان اصلی است که قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است؛ یعنی از نظر فقه اسلامی- ولااقل فقه شیعه- اگر ثابت شود که عدل ایجاب می کند فلان قانون باید چنین باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است، ناچار باید بگوییم حکم شرع هم همین است.
زیرا شرع اسلام طبق اصلی که خود تعلیم داده هرگز از محور عدالت و حقوق فطری و طبیعی خارج نمی شود.علمای اسلام با تبیین و توضیح اصل «عدل» پایه فلسفه حقوق را بنا نهادند، گو اینکه در اثر پیشامدهای ناگوار تاریخی نتوانستند راهی را که باز کرده بودند ادامه دهند.
توجه به حقوق بشر و به اصل عدالت به عنوان اموری ذاتی و تکوینی و خارج از قوانین قراردادی، اولین بار به وسیله مسلمین عنوان شد؛ پایه حقوق طبیعی و عقلی را آنها بنا نهادند.اما مقدر چنین بود که آنها کار خود را ادامه ندهند و پس از تقریباً هشت قرن دانشمندان و فیلسوفان اروپایی آن را دنبال کنند و این افتخار را به خود اختصاص دهند؛ از یک سو فلسفه های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی به وجود آورند و از سوی دیگر افراد و اجتماعات و ملت ها را به ارزش حیات و زندگی و حقوق انسانی آنها آشنا سازند، نهضت ها و حرکت ها و انقلاب ها به وجود آورند و چهره جهان را عوض کنند.به نظر من گذشته از علل تاریخی یک علت روانی و منطقه ای نیز دخالت داشت در اینکه مشرق اسلامی مسئله حقوق عقلی را که خود پایه نهاده بود دنبال نکند.
یکی از تفاوت های روحیه شرقی و غربی در این است که شرق تمایل به اخلاق دارد و غرب به حقوق، شرق شیفته اخلاق است و غرب شیفته حقوق؛ شرقی به حکم طبیعت شرقی خودش انسانیت خود را در این می شناسد که عاطفه بورزد، گذشت کند، همنوعان خود را دوست بدارد، جوانمردی به خرج دهد اما غربی انسانیت را در این می بیند که حقوق خود را بشناسد و از آن دفاع کند و نگذارد دیگری به حریم حقوق او پا بگذارد.بشریت، هم به اخلاق نیاز دارد و هم به حقوق.
انسانیت، هم به حقوق وابسته است و هم به اخلاق؛ هیچ کدام از حقوق و اخلاق به تنهایی معیار انسانیت نیست.دین مقدس اسلام این امتیاز بزرگ را دارا بوده و هست که حقوق و اخلاق را توأماً مورد عنایت قرار داده است.
در اسلام همچنانکه گذشت و صمیمیت و نیکی به عنوان اموری اخلاقی «مقدس» شمرده می شوند، آشنایی با حقوق و دفاع از حقوق نیز «مقدس» و انسانی محسوب می شود و این داستان مفصلی دارد که اکنون وقت توضیح آن نیست.اما روحیه خاص شرقی کار خود را کرد.
با آنکه در آغاز کار حقوق و اخلاق را با هم از اسلام گرفت، تدریجاً حقوق را رها و توجهش را به اخلاق محصور کرد.غرض این است: مسئله ای که اکنون با آن روبرو هستیم یک مسئله حقوقی است، یک مسئله فلسفی و عقلی است، یک مسئله استدلالی و برهانی است، مربوط است به حقیقت عدالت و طبیعت حقوق.عدالت و حقوق قبل از آن که قانونی در دنیا وضع شود وجود داشته است.با وضع قانون نمی توان ماهیت عدالت و حقوق انسانی بشر را عوض کرد.منتسکیو می گوید:پیش از آن که انسان قوانینی وضع کند روابط عادلانه ای براساس قوانین بین موجودات امکان پذیر بوده، وجود این روابط موجب وضع قوانین شده است.
حال اگر بگوییم جز قوانین واقعی و اولیه که امر و نهی می کنند هیچ امر عادلانه یا ظالمانه دیگر وجود ندارد، مثل این است که بگوییم قبل از ترسیم دایره تمام شعاع های آن دایره مساوی نیستند.هربرت اسپنسر می گوید:عدالت غیر از احساسات با چیز دیگر آمیخته است که عبارت از حقوق طبیعی افراد بشر است، و برای آنکه عدالت وجود خارجی داشته باشد باید حقوق و امتیازات طبیعی را رعایت و احترام کنند.حکمای اروپایی که این عقیده را داشتند و دارند فراوانند.
حقوق بشر- که اعلان ها و اعلامیه ها برای آن تنظیم شد وموادی به عنوان حقوق بشر تعیین شد- از همین فرضیه حقوق طبیعی سرچشمه گرفت؛ یعنی فرضیه حقوق طبیعی و فطری بود که به صورت اعلامیه های حقوق بشر ظاهر شد.و باز چنانکه می دانیم آنچه منتسکیو، سپنسر و غیرآنها درباره عدالت گفته اند عین آن چیزی است که متکلمین اسلام درباره حسن و قبح عقلی و اصل عدل گفته اند.
در میان علمای اسلامی افرادی بودند که منکر حقوق ذاتی بوده وعدالت را قراردادی می دانسته اند، همچنانکه در میان اروپاییان نیز این عقیده وجود داشته است. هوبز انگلیسی منکر عدالت به صورت یک امر واقعی است.اعلامیه حقوق بشر فلسفه است نه قانونمضحک این است که می گویند متن اعلامیه حقوق بشر را مجلسین تصویب کرده اند، وچون تساوی حقوق زن و مرد جزء مواد اعلامیه حقوق بشر است پس به حکم قانون مصوب مجلسین زن و مرد باید دارای حقوقی مساوی یکدیگر باشند.مگر متن اعلامیه حقوق بشر چیزی است که در صلاحیت مجلسین باشد که آن را تصویب یا رد کنند؟محتویات اعلامیه حقوق بشر از نوع امور قراردادی نیست که قوای مقننه کشورها بتوانند آن راتصویب بکنند یانکنند.اعلامیه حقوق بشر حقوق ذاتی و غیرقابل سلب و غیرقابل اسقاط انسانها رامورد بحث قرار داده است؛ حقوقی را مطرح کرده است که به ادعای این اعلامیه لازمه حیثیت انسانی انسانهاست و دست توانای خلقت و آفرینش آنها را برای انسانها قرار داده است، یعنی مبدأ و قدرتی که به انسانها عقل و اراده وشرافت انسانی داده است این حقوق را هم طبق ادعای اعلامیه حقوق بشر به انسانها داده است.انسانها نه می توانند محتویات اعلامیه حقوق بشر را برای خود وضع کنند و نه می توانند از خود سلب و اسقاط نمایند
از تصویب مجلسین وقوای مقننه گذشته یعنی چه؟!اعلامیه حقوق بشر فلسفه است نه قانون؛ باید به تصدیق فیلسوفان برسد نه به تصویب نمایندگان.
مجلسین نمی توانند بااخذ رأی وقیام و قعود، فلسفه و منطق برای مردم وضع کنند.
اگر این چنین است پس فلسفه نسبیت اینشتاین را هم ببرند به مجلس و از تصویب نمایندگان بگذرانند، فرضیه وجود حیات در کرات آسمانی را نیز به تصویب برسانند.
قانون طبیعت راکه نمی شود از طریق تصویب قوانین قراردادی تأیید یا رد کرد.مثل این است که بگوییم مجلسین تصویب کرده اند که اگر گلابی را با سیب پیوند بزنند پیوندش می گیرد و اگر با توت پیوند بزنند نمی گیرد.وقتی که چنین اعلامیه ای ازطرف گروهی که خود از متفکرین وفلاسفه بوده اند صادر می شود، ملتها باید آن را در اختیار فلاسفه و مجتهدین حقوق خویش قرار دهند.
اگر از نظر فلاسفه ومتفکرین آن ملت مورد تأیید قرار گرفت، همه افراد ملت موظفند آنها را به عنوان حقایقی فوق قانون رعایت کنند.
قوه مقننه نیز موظف است قانونی برخلاف آنها تصویب نکند.ملتهای دیگر تا وقتی که از نظر خودشان ثابت و محقق نشده که چنین حقوقی در طبیعت به همین کیفیت وجود دارد، ملزم نیستند آنها را رعایت کنند و از طرف دیگر این مسائل جزء مسائل تجربی و آزمایشی نیست که احتیاج به وسایل ولابراتوار و غیره دارد واین وسایل برای اروپاییان فراهم است وبرای دیگران نیست؛ شکافتن اتم نیست که رموز و وسایلش در اختیار افراد محدودی باشد، فلسفه و منطق است، ابزارش مغز و عقل و قوه استدلال است.اگر فرضاً ملتهای دیگر مجبور باشند در فلسفه و منطق مقلد دیگران باشند و در خود شایستگی تفکر فلسفی احساس نکنند، ما ایرانیان نباید اینچنین فکر کنیم.
ما در گذشته شایستگی خود را به حد اعلی در بررسیهای منطقی و فلسفی نشان داده ایم.
ما چرا در مسائل فلسفی مقلد دیگران باشیم؟عجبا! دانشمندان اسلامی آنجا که پای اصل عدالت وحقوق ذاتی بشر به میان می آید، آنقدر برایش اهمیت قائل می شوند که بدون چون و چرا به موجب قاعده تطابق عقل و شرع می گویند حکم شرع هم همین است،یعنی احتیاجی به تأیید شرعی نمی بینند اما امروز کار ما به آنجا کشیده که می خواهیم با تصویب نمایندگان صحت این مسائل را تأیید نماییم.فلسفه را با کوپن نمی توان اثبات کردازاین مضحکتر این است که آنجا که می خواهیم حقوق انسانی زن را بررسی کنیم، به آراء پسران و دختران جوان مراجعه کنیم،کوپن چاپ کنیم و بخواهیم با پرکردن کوپن کشف کنیم که حقوق انسانی چیست و آیا حقوق انسانی زن و مرد یک جور است و یا دوجور؟به هر حال ما مسأله حقوق انسانی زن را به شکل علمی و فلسفی و براساس حقوقی ذاتی بشری بررسی می کنیم.
می خواهیم ببینیم همان اصولی که اقتضا می کند انسانها به طور کلی دارای یک سلسله حقوق طبیعی وخدادادی باشند، آیا ایجاب می کند که زن ومرد از لحاظ حقوق دارای وضع مشابهی بوده باشند یا نه؟ لذا از دانشمندان ومتفکران وحقوقدانان واقعی کشور که یگانه مرجع صلاحیتدار اظهار نظر دراین گونه مسائل می باشند درخواست می کنیم به دلایل ما با دیده تحقیق و انتقاد بنگرند.
موجب کمال امتنان اینجانب خواهد بود اگر مستدلا نظر خود را در تأیید یا رد این گفته ها ابرازنمایند.برای بررسی این مطلب لازم است اولا بحثی درباره اساس و ریشه حقوق انسانی انجام دهیم و سپس خصوص حقوق زن و مرد را مورد مطالعه قراردهیم.بد نیست قبلا اشاره مختصری به نهضتهای حقوقی قرون جدید که به نظریه تساوی حقوق زن و مرد منتهی شد بنماییم.نگاهی به تاریخ حقوق زن دراروپادراروپا از قرن 17 به بعد به نام حقوق بشر زمزمه هایی آغاز شد.
نویسندگان و متفکران قرن 17 و 18 افکار خود را درباره حقوق طبیعی و فطری و غیرقابل سلب بشر با پشتکار عجیبی درمیان مردم پخش کردند.
ژان ژاک روسو و ولتر و منتسکیو از این دسته ازمتفکران و نویسندگان اند.
اولین نتیجه عملی که ازنشر افکار طرفداران حقوق طبیعی بشرحاصل شد این بود که درانگلستان یک کشمکش طولانی میان هیئت حاکمه و ملت به وجود آمد.
ملت موفق شد درسال 1688 میلادی پاره ای ازحقوق اجتماعی و سیاسی خود را طبق یک اعلام نامه حقوق پیشنهاد کند و مسترد دارد.
1نتیجه عملی بارز دیگر شیوع این افکار درجنگهای استقلال آمریکا علیه انگلستان ظاهر شد.
سیزده مستعمره انگلستان درآمریکای شمالی در اثر فشار و تحمیلات زیادی که برآنها وارد می شد سر به طغیان و عصیان بلند کردند و بالاخره استقلال خویش را به دست آوردند.درسال 1776 میلادی کنگره ای درفیلادلفیا تشکیل شد که استقلال عمومی را اعلان و اعلامیه ای دراین زمینه منتشر کرد و درمقدمه آن چنین نوشت:جمیع افراد بشر درخلقت یکسانند و خالق به هر فردی حقوق ثابت و لایتغیری تفویض فرموده است مثل حق حیات و حق آزادی، وعلت غایی تشکیل حکومتها حفظ حقوق مزبور است وقوه حکومت و نفوذ کلمه او منوط به رضایت ملت خواهد بود …2اما آن که به نام «اعلامیه حقوق بشر» درجهان معروف شد آن چیزی است که پس از انقلاب کبیر فرانسه به نام اعلان حقوق منتشر شد.
این اعلامیه عبارت است ازیک سلسله اصول کلی که درآغاز قانون اساسی فرانسه قید شده و جزءلاینفک قانون اساسی فرانسه محسوب می شود.
این اعلامیه مشتمل است بریک مقدمه و هفده ماده.ماده اول آن این است:«افراد بشر آزاد متولد شده ومادام العمر آزاد مانده و درحقوق با یکدیگر مساویند…»درقرن 19 تحولات و افکار تازه ای درزمینه حقوق بشری درمسائل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی رخ داد که منتهی به ظهور سوسیالیسم و لزوم تخصیص منافع به طبقات زحمتکش و انتقال حکومت از دست سرمایه دار به دست کارگر گردید.تا اوایل قرن بیستم هرچه دراطراف حقوق بشر بحث شده است مربوط است به حقوق ملتها دربرابر دولتها و یا حقوق طبقات رنجبر و زحمتکش دربرابر کارفرمایان و اربابان.درقرن بیستم برای اولین بار مسئله «حقوق زن» دربرابر حقوق مرد عنوان شد.
انگلستان- که قدیمی ترین کشور دموکراسی به شمار می رود- فقط دراوایل قرن بیستم برای زن و مرد حقوق مساوی قائل شد.
دول متحده آمریکا با آنکه درقرن هجده ضمن اعلان استقلال به حقوق عمومی بشر اعتراف کرده بودند، درسال 1920 میلادی قانون تساوی زن و مرد را درحقوق سیاسی تصویب کردند و همچنین فرانسه درقرن بیستم تسلیم این امر شد.به هرحال درقرن بیستم گروههای زیادی درهمه جهان طرفدار تحول عمیقی در روابط مرد و زن ازنظر حقوق و وظایف گردیدند.
به عقیده اینها تحول و دگرگونی در روابط ملتها با دولتها و روابط زحمتکشان و رنجبران با کارفرمایان و سرمایه داران، مادامی که در روابط حقوقی مرد و زن اصلاحاتی صورت نگیرد وافی به تأمین عدالت اجتماعی نیست.از این رو برای اولین بار در اعلامیه جهانی حقوق بشر- که پس از جنگ جهانی دوم درسال1948 (1327هجری شمسی) ازطرف سازمان ملل متحد منتشرشد- مقدمه آن چنین قید شد:از آنجا که مردم ملل متحد ایمان خود را به حقوق بشر و مقام و ارزش فرد انسانی و تساوی حقوق مرد و زن مجددا در منشور اعلام کرده اند…
تحول و بحران ماشینی قرن نوزدهم و بیستم و به فلاکت افتادن کارگران و بخصوص زنان بیش از پیش سبب شد که به موضوع حقوق زن رسیدگی شود.
درتاریخ البرماله، جلد6، صفحه 328می نویسد:تا زمانی که دولتها به احوال کارگران و طرز رفتار کارفرمایان با آن طبقه توجه نداشتند، سرمایه داران هرچه می خواستند می کردند…
صاحبان کارخانه ها زنان و کودکان خردسال را با مزد بسیارکم به کار می گماشتند، و چون ساعات کار ایشان زیاد بود غالبا گرفتار امراض گوناگونی می شدند و درجوانی می مردند.این بود تاریخچه مختصری از نهضت حقوق بشر در اروپا.
چنانکه می دانیم همه مواد اعلامیه های حقوق بشر که برای اروپاییان تازگی دارد درچهارده قرن پیش دراسلام پیش بینی شده و بعضی ازدانشمندان عرب و ایرانی آنها را با مقایسه به این اعلامیه ها درکتابهای خود آورده اند. البته اختلافاتی دربعضی قسمتها میان آنچه در این اعلامیه ها آمده، با آنچه اسلام آورده، وجوددارد و این خود بحث دلکش و شیرینی است؛ ازآن جمله است مسئله حقوق زن و مرد که اسلام تساوی را می پذیرد اما تشابه و وحدت و یکنواحتی را در زمینه حقوق زن و مرد نمی پذیرد.پی نوشت1- ترجمه تاریخ آلبرماله،ج4/ص.3662-همان، ج5/ ص
پايگاه اینترنتی شهید مطهری
سه شنبه 98/03/07
شب قدر شبى که نفحات معنوى به صورت استثنایى پدید آمده و باید آن را غنیمت شمرد و به توان قدر سود جست. پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
«إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا
خدا را در امتداد ایام، نسیمهاى خاص معنوى است به هوش باشید و خود را در معرض آنها قرار دهید».
وظایف ما در این ایام باید در ابعاد فردى و اجتماعى صورت پذیرد و عمدتاً باید در سه محور مهم انجام وظیفه کنیم: خودسازى، رذیلتزدایى و اصلاحات اجتماعى.
1. خودسازى
در خودسازى اولین گام موفق شدن به مقام «شرح صدر» است.
جان آدمى چون جهان طبیعت است؛ مواد این جهان، تا شکافته و منشرح نگردد، برکت آن، ظاهر نمىشود، هسته خرما تا به هم بسته است، شاخه و برگ و ساقه و میوهاى ندارد، ولى همین که شکفته شد، به درخت پرگل و با شاخ و برگ و میوه بسیار تبدیل مىشود.
زمین بر اثر سرماى زمستان، افسرده و خشک و بىروح و بىفروغ گشته است، اما پس از بارش باران و تابش آفتاب و نسیم بهارى، سینهاش شکافته مىشود و از خاک و چمنزارش و حتى از سنگ و صخرههایش چشمهها و جویبارها جارى مىشود و از هر توده خاکش مرغزار مىدمد و در هر قدمش نعمتى جلوه مىکند.
روح آدمى نیز تا گرفته و در هم است نه مىتواند خیرى بگیرد و نه مطلع خیرى شود. نه توان دارد حقیقتى را بیان کند و نه حقیقتى را دریابد. ولى از زمانى که به شرح صدر توفیق یابد، مىتواند هم خوب بیندیشد و بفهمد، هم خوب بیان کند و هم خوب عمل کند و هم دیگران را به خوبى هدایت نماید. روح ملکوتى انسان چون پرنده بوستان، تا بال و پر نگشاید توان پرواز نمىیابد. پس قدم نخست در اقدام به خودسازى، نیل به شرح صدر و موفقیت در انبساط و جنبش درونى و روحى است. بدین جهت خداوند در مقام امتنان و شمارش نعمتهای خویش در خصوص رسول خدا (ص)، نخست نعمت مهم «شرح صدر» را یادآور مىگردد و در قالب استفهام تقریرى بیان مىدارد که:
«أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ
آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم»؟
صعود به این قله عظیم الهى، شرایطى مىطلبد که ما تنها به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
الف. مشارطه و پیمان با خویشتن بر بندگى خالصانه خدا و رهایى از بندگى شیطان؛
«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ
آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را نپرستید که براى شما دشمن آشکار است»؟
ب. برنامهریزى به تناسب استعداد، وقت و توانایى فکرى و جسمى؛ چرا که ایام مبارک و شبهای قدر براى تقدیر و تنظیم برنامهریزى نوین است.
ج. دعا و نیایش؛ انس و الفت با دعا و به دست آوردن روح نیایش و زمزمه و راز و نیاز با خدا از راه خواندن دعاهاى مأثور همانند ابوحمزه ثمالى و مانند آن.
دعا اعلان نیاز است و التماس از رب بىنیاز و متوجه ساختن مدعو به سوى نیایشگر. اعلان نیاز، خود، نهایت تواضع و ذلت و بندگى نسبت به خداوند است؛ و این عمل، رضایت خدا را جلب مىکند و سبب نزول خیرات و برکات و سرانجام موجب نیل به مقام رضوان الهى مىگردد. این حقیقت را از زبان وحى بشنویم که فرمود:
«قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُم
بگو اگر دعا و راز و نیاز شما نباشد، پروردگار من به شما اعتنایى نمىکند».
تا نگرید ابر، کى خندد چمن؟
تا نگرید طفل، کى جوشد لبن؟
به ویژه در شبهای احتمالى قدر، باید بیشتر از هر زمان دست به دعا برداشت و در خلوت دل، با خدا آشتى نمود؛ و این سیره ثابت عالمان بزرگ شیعه بوده است آنها که از مکتب اهلبیت (ع) الهام گرفتهاند، شبهای قدر را بهترین بستر براى دعا و عبادت مىدانستند.
دعاى مقبول
استجابت دعا دو شرط عمده دارد که با تحقق آنها، دعا در پیش خدا مقبول مىافتد:
«وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ
و هر گاه بندگان من از تو درباره من بپرسند. (بگو) من نزدیکم و دعاى دعا کننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مىکنم».
در این آیه دو شرط اصلى اجابت دعا آمده است:
اول: دعاکننده: حقیقتاً دعا کند و به صورت جدى از خدا بخواهد و نه صورتى از دعا باشد و لقلقه زبان: (دعوة الداع)
دوم: فقط خدا را بخواند و از او درخواست کند نه از غیر او. یعنى از علایق غیر خدا قطع کند و خیال نکند که مستقلاً از وسایط، کارى ساخته است و اگر به اسباب خارجى اعتماد کند، از خدا نخواسته است. (اذا دعان) = دعانى
اگر این دو شرط که از «دعا» و «نى» استفاده مىشود تحقق یافت، دعا به هدف رسیده و مردود نخواهد شد، مانند دعاى بیمارى که دستش از پزشک و دارو کوتاه شده و قلبش از علل مادى و طبیعى مأیوس گشته و مضطرّ شود، اما باید توجه به وسایط نداشته باشد وگرنه مضطرّ نخواهد بود و دعا از او محقق نخواهد شد.
اسوههاى فقهى و عرفانى شیعه و مسلمانان اهل سلوک و عرفان، در همه حال دست به دعا برمىداشتند به ویژه د
ر ایام قدر به دعا و نیایش سفارش مؤکّد داشتند. سالک صادق، امام العرفا آیتالله میرزا جواد مَلِکى تبریزى مىگوید:
اوقاتى که در آن ساعت دعا مقبول مىافتد سه شب قدر از ماه رمضان است و افضل آنها، شب «جهنى» (شب بیست و سوم) آن ماه است.
د. قرائت قرآن: قرائت قرآن گرچه همواره و در همه حال عملى ممدوح و محبوب و تجدید عهد با پیماننامه الهى است، ولى ماه رمضان به ویژه روزها و شبهای قدر، بسیار توصیه شده است. چرا که بهار قرآن است.
تلاوت آیات وحیانى، هنگامى ارزش مضاعف مىیابد که خواننده به مفاهیم آن توجه کند و در معانى کلمات دقیق شود؛ و در پیام آیات تدبر نماید. نیز همزمان با قرائت، معانى آن را در ذهن به تصویر کشد و تجسم بخشد و روح خود را به آن عرضه کند؛ خود را مخاطب مستقیم خداى رحمان بداند و در برابر آن تسلیم شود و به قصد تعبد و محض بندگى آن را بخواند و در دریافت روح معانى قرآن کوتاهى نکند.
2. رذیلتزدایى
در شبهای قدر به دو چیز باید توجه بیشتر نمود: یکى: سعادتمندى و قرار گرفتن در ردیف سعادتمندان و انسانهای خوشفرجام، و دوم: دورى از شقاوت و بدبختى و ترک صفات زشت و ناپسند. از این رو است که پیوسته در دعاهاى مخصوص شبهای احیاء مىخوانیم:
«وَ أَنْ تَجْعَلَ اسْمِی فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ فِی السُّعَدَاءِ وَ رُوحِی مَعَ الشُّهَدَاءِ
خدایا امشب نام مرا در میان سعادتمندان و روحم را با شهداى راه حق قرا ده».
با شرح صدر و گشادن دل و جان درون، درب سعادت به روى انسان گشوده مىشود؛ و با بستن دربهاى عجب و غرور و صفات زشت دیگر درِ شقاوت را مىتوان به روى خود بست. در این مسیر، بهترین راه، رجوع به ضمیر و عقل بیدار و وجدان سلیم است، باید پیوسته نفس را نکوهش کرد و از عملکرد نادرست گذشته اظهار ندامت نمود و تصمیم بر ترک بدىها در آینده گرفت، به خصوص بدیهایی که به ما روحانیان و مبلغان بیشتر روى مىآورد، همانند عجب و غرور، که بیمارى روانى بسیار خطرناکى بوده و عمدتاً گریبانگیر عالمان و خطیبان برجسته و داعیان دینى مىگردد.
«عُجب» خطرناکتر از تکبر و خودپسندى است. عجب، احساس خودکفایى در معنویات و احساس غنا و بىنیازى در عرصه خودسازى است؛ با این توضیح که عُجب یعنى این که انسان کار نیک خود را بزرگ بشمارد و چون کار نیکى انجام داده، خودش را آدم نیکى بداند و از آنجا که در انجام وظیفه کوتاهى نکرده در دل خود مباهات کند و خود را سرافراز و از دیگران که کوتاهى کردهاند بهتر بداند و قلباً آنها را تحقیر نماید.
این بیمارى روحى آثار و پیامدهاى ناگوارى در پى دارد و اگر انسان متوجه نفوذ چنین بیمارى در روح خود نشود، رفع و دفع آن بسیار مشکل خواهد شد.
مرحوم شیخ عباس قمى مینویسد: از احادیث چنین بر مىآید که عجب از گناهان ظاهرى سختتر است، براى اینکه عجب گناه دل است. گناهان ظاهرى با توبه از بین میرود و عبادات کفّاره آنها مىگردند، اما عجب که صفتى است نفسانى، هم زایل کردنش مشکل است و هم عبادات را فاسد مىکند و مضرات بسیار دارد از جمله آنکه: آدمى را متکبر مىسازد و گناهانش را از یادش مىبرد و در اثر غرور، خود را از مکر و عذاب خدا ایمن میداند و مىپندارد که او در پیشگاه خدا مقام و منزلتى دارد.
افزون بر آن، شخص مبتلا به عجب از بس که به رأى و عقل خود، معتقد است از سؤال و استفاده و استشاره دیگران محروم مىماند، و چهبسا به رأى نادرست خود، اصرار مىورزد.
با نظر به این خطرات و آسیبهای روحى عُجب است که امیرمؤمنان علىبنابىطالب (ع) مىفرماید:
«سَیِّئَةٌ تَسُوؤُکَ خَیْرٌ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُک
کار نادرستى که تو را ناگواراست و همراه با تنفر انجام مىدهى، بهتر از کار خوبى است که تو را به عجب و غرور وامىدارد».
و امام جعفر صادق (ع) نیز در این باره مىفرماید:
عُجب؛ گناهى است که بذرش کفر است و زمینش نفاق، آبش ستم، شاخههایش جهل، برگش گمراهى و میوهاش لعنت و خلود در دوزخ است. هر که داراى صفت عجب شود بداند که بذر کفر افشانده و زراعت نفاق کرده و ناچار زراعتش ثمر خواهد داد.
3. اصلاحات اجتماعی
اصلاح دادن میان مردم، از توصیههاى جدى و مؤکد قرآن کریم است که وساطت را در این مسیر عمل شایسته مىداند؛ و مستقیماً به آن امر مىکند در حدى که نجوا و تبادل سخنان سرى و صحبتهای درگوشى را تنها در موارد خاصى چون صدقه و اصلاح بین ذات جایز مىداند. اهمیت در این عمل همین قدر کافى است که دروغگویى در این مقوله جایز است. اصلاح میان چند نفر که با هم فاصله گرفتهاند، پاداش بىحساب دارد و در زبان پیامبر از انجام نماز و روزه مستحبى ارزشمندتر است؛به ویژه اگر این عمل شایسته و انسانى در ایام رمضان مخصوصاً در ایام قدر صورت پذیرد، ارزش و اجر و پاداش مضاعفى مىیابد. آخرین وصیت امیرمؤمنان بر شیعیان در شبهای قدر، شاهد عادل و دلیل زنده بر آن است. اصولاً پنج خصلت پسندیده را باید در ایام قدر زنده
کرد. آنها سرآمد صفات ممدوح آدمىاند و داشتن این صفات، مستلزم داشتن تمام صفات نیک و ملازم با حقیقت ایمان است. داشتن آنها، نفس را براى کسب تقوا و اصلاح ذاتالبین و اطاعت خدا و رسول آماده مىکنند. این پنج خصلت به قرار زیر هستند:
تأثیر قلبى از یاد خدا؛ یعنى دل از درون بترسد و تکان بخورد؛
فزونى ایمان با گوشسپارى به قرآن؛
توکل راستین به خدا؛
اقامه نماز؛
انفاق مالى به دیگران و مستمندان.
سه صفت اول، صفت قلبى و از اعمال درون ذاتى است؛ و دو صفت اخیر، از اعمال جوارح و برون قلبى است.
قرآن کریم در بیان این صفات ترتیب منطقى را در میان آنها رعایت کرده است:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ
مؤمنان تنها کسانى هستند که چون یاد خدا شود، دلهایشان ترسان شود، و چون آیات او بر آنها تلاوت شود، ایمانشان را بیفزاید و بر خداى خویش توکل کنند؛ همانان که نماز را بر پا دارند و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق کنند».
سیره صالحان در شبهای قدر
سیره رسول خدا (ص) سرمشق همه خلایق و حتى اسوه امامان معصوم (ع) بود. آن حضرت در شبهای قدر، حال و هواى دیگرى داشت. امیرمؤمنان علىبنابىطالب (ع) در این باره مىفرماید:
پیامبر اسلام خود و خاندانش در دهه آخر ماه مبارک رمضان، شب را احیا مىکردند (و به خواب نمىرفتند).
امام صادق (ع) سیره ایشان را چنین ترسیم مىکند:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا دَخَلَ الْعَشْرُ الْأَوَاخِرُ شَدَّ الْمِئْزَرَ وَ اجْتَنَبَ النِّسَاءَ وَ أَحْیَا اللَّیْلَ وَ تَفَرَّغَ لِلْعِبَادَة
چون دهه آخر ماه رمضان فرا مىرسید، رسول خدا (ص) کمر همت مىبست و از زنان خود دورى مىجست، شبها را احیا مىداشت و تمام وقت به عبادت مىپرداخت».
حضرت فاطمةالزهرا (س) نیز چون پدر معصومش، شبهای قدر را احیا مىداشت نه تنها خودش، شبزندهدار بود بلکه کودکان و نوجوانان خانه را نیز با این سنت آشنا مىساخت و شبهای قدر که فرامىرسید به فرزندان خود، توصیه مىکرد غذاى کمترى بخورند تا بر اثر پرخورى زودتر به خواب نروند و براى شبزندهدارى حال و نشاط بیشترى بیابند.
همه ائمه (ع) از این سیره شایسته نبوى و فاطمى، تبعیت مىکردند و عالمان و عارفان صادق نیز این سنت را تداوم مىبخشیدند؛ براى نمونه حضرت علامه طباطبائى سیره استادش، سیدعلى قاضى طباطبایى را در شبهاى قدر چنین توصیف مىکند: روش قاضى طباطبایى این بود که در ماه مبارک رمضان، ساعت چهارِ شب در منزل خود، رفقاى خود را مىپذیرفتند و مجلس اخلاق و موعظه ایشان تا ساعت شش از شب، گذشته، طول مىکشیده در دهه اول و دوم چنین بود، ولى در دهه سوم، ایشان مجلس را تعطیل مىکرد و تا آخر ماه رمضان هیچ کس ایشان را نمىدید. چه بسا به مشاهد مقدس مشرف مىشدند و به دور از دید مردم، همچنان به مجاهدت و تزکیه نفس و خودسازى ادامه مىدادند.
امام خمینى (ره) نیز به محض طلوع ماه رمضان دیدار رسمى و عمومى با مردم و برخى از کارهاى خود را تعطیل مىکردند و به تفکرات تنهایى و به دعا و نیایش و عبادت و خودسازى مىپرداختند و جان تازهاى مىگرفتند و پس از پایان ماه رمضان، با قدرت و توان و تأییدات مضاعف الهى و معنوى، در صحنه سیاست و کرسى قیادت حضور مىیافتند.
این روش عالمان شیعى و فقیهان و عارفانِ سرآمد، ریشه در سیره پیامبر دارد؛ ایشان حتى پیش از بعثت، راهى کوه حرا مىشدند و به دور از محیط جهلآلود مردم مکه عزلت مىگزیدند؛ چونان حضرت موسى که به کوه سینا به مناجات با خدا مىرفت.
آرى حضور فعال و مثبت و موفقیتآمیز، در صحنههاى سیاسى و اجتماعى و جهاد و انقلاب، حضور عرفانى در محضر معبود را مىطلبد تا بدینسان در میدان عمل، قدرت روحى بیابند و بر شیاطین بیرونى ظفر یابند و این وعده صادقانه خداست که:
«وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ
و آنان که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعاً به راههای خود، هدایتشان خواهیم کرد، و خداوند با نیکوکاران است».
برگرفته از مقاله شب قدر از منظر قرآن
نویسنده: جعفر وفا
پژوهشگر و کادر علمى پژوهشکده تحقیقات اسلامی
سه شنبه 98/02/31
.
وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ . ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ 25 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ… ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ ! دﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰِ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ…
سه شنبه 98/02/31
حدیث شریف کسا، روایتی است از عظمت پنجتن آل عبا، روایتی جالب و جاذب از پنج بزرگواری که محور عالم هستی هستند؛ فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش. سلام الله علیهم اجمعین.
حضرت آیتالله بهجت قدسسره مانند دیگر عالمان بزرگ شیعه توجه ویژهای به این حدیث داشت. شاید چشمگیرترین امری که در اینباره از ایشان مشهود بود، قرائت دائمی حدیث کسا بود. ایشان شبها این حدیث را قرائت میکرد و حتی در سالیانی دورتر، افراد خانواده را گرد هم میآورد و به همراه ایشان حدیث کسا میخواند. گاهی هم در لابهلای کلامش به فرازهای آن روایت اشاره میکرد و گاهی هم صراحتاً درباره حدیث کسا سخن میگفت. باور ایشان این بود که امام عصرعجلاللهتعالیفرجهالشریف به مجالس حدیث کسا توجه ویژهای دارند. گاهی هم در پاسخ به شبهاتی که درباره سند این روایت مطرح میشد، مطالب روشنگری بیان میفرمودند؛ بهعنوان مثال حضرت آیتالله بهجت قدسسره معتقد بودند کسانی که اهل تعقل و درایت باشند و با دقت در عجایب این حدیث بنگرند، صحت این روایت را مییابند و دیگر نیازی به سند آن ندارند.
میفرمودند: «عجائب و غرایبی در حدیث کساست. خدا میداند کسی بشمارد که چقدر معجزه در آن است، خیلی کار بزرگی کرده است». این فرمایش از آن عالم بزرگ، کلیدی است برای باز کردن باب تفکر و تدبر در این حدیث.
در آغاز آنچه نظر خواننده این حدیث را به خود جلب میکند این است که راوی آن، که خبر از غیب آسمانها میدهد، وجود مقدس فاطمه زهرا سلاماللهعلیها است. ایشان سخن از نزول فرشته وحی میدهد و آنچه را که خداوند متعال به آن فرشته فرموده بیان میکند. سرچشمه علم او، علم لایزال خداوند تبارک و تعالی است. از سلمان فارسی روایت شده: «عماربنیاسر به من گفت: آیا مىخواهى چیز عجیبى را برایت نقل کنم؟ گفتم: نقل کن اى عمار! گفت: آرى، من شاهد بودم که روزى على بن ابىطالب بر فاطمه داخل شد، هنگامى که چشمان فاطمه بر او افتاد، گفت: نزدیک بیا تا به تو بگویم که در جهان هستى چه بوده، چه هست، و تا روز قیامت چه خواهد شد. عمار گفت: در این حال دیدم که على بازگشت، پس من هم به دنبال او بازگشتم تا اینکه به حضور پیامبر رسید، پس پیامبر به او گفت: اى ابوالحسن! نزدیکتر بیا، پس على نزدیکتر رفت و در کنار او نشست و پیامبر به وى فرمود: حال تو مىگویى یا من بگویم؟ على فرمود: شما بگویید بهتر است. پس رسول خدا فرمود: مثل اینکه فاطمه به تو چنین و چنان گفته است و تو نزد من آمدهاى تا درباره آن جویا شوى. على پرسید: آیا نور فاطمه از نور ماست؟ پیامبر فرمود: آیا تردید دارى؟ البته که چنین است و على سجده شکر نمود».[1]
حضرت آیتالله بهجت قدسسره میفرمود: «کسی که حدیث کسا را از روی دقت ببیند [متوجه میشود که] خود حضرت [زهرا] خبر میدهد جبرئیل آمد پهلوی ما. نمیگوید پدر من گفت که جبرئیل آمد. خودش به الهام الهی فهمیده بود چنین سؤال کرد، چنین تقاضا کرد از خدا؛ هیچ نمیگوید که پدر من گفت که جبرئیل تقاضا کرد از خدا، خدا اجازه داد که پایین بیاید».
این حدیث، بیان شأن نزول آیه تطهیر است؛ آیهای که یکی از مهمترین براهین شیعه برای اثبات عصمت اهلبیت علیهمالسلام است؛ چراکه در کتب شیعه و سنی بیان شده که مقصود از اهلبیت در آیه «إنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ، أهلَالبَیتِ …»، همین پنج وجود مقدس هستند. اینها کسانیاند که خدا ایشان را از رجس و پلیدی پاک کرده است. اهمیت اثبات عصمت نیز بر کسی پوشیده نیست؛ چراکه اگر بدانیم کسی از جانب خدا از هرگونه زشتی پاک شده، میتوانیم با آرامش خاطر، تمام وجودمان را به او بسپاریم و از او تبعیت نماییم.
یکی از نکات قابل تأملی که در حدیث کسا نمایان است، عبارات سرشار از محبت و احترامی است که وجود مقدس زهرای اطهر در مواجهه با همسر و فرزندانش بهکار میبرد. این عبارات بازگوکننده عظمت مقام این خانواده و ادب، معرفت و محبت شگرف فاطمه زهرا سلاماللهعلیها نسبت ایشان است؛ آنجا که به فرزندانش میفرماید: «السلام علیک یا ولدی و یا قرة عینی و ثمرة فؤادی» و نیز آنجا که همسر بزرگوار خود را اینگونه خطاب میکند: «و علیک السلام یا اباالحسن و یا امیرالمؤمنین».
آیتالله بهجت رحمهالله میفرمود: «چند معجزه در حدیث کساست؛ به امام حسن علیهالسلام میفرماید: صاحب حوض هستی. آیا تا به حال گفته بود تو صاحب حوض من هستی؟! به امام حسین علیهالسلام میگوید: تو شافع امت من هستی».
شاید بتوان گفت سفره عام لطف و مغفرت الهی، در هیچ درگاهی چون درگاه امام حسین علیهالسلام گسترده نیست. ثوابهای عظیمی که خداوند متعال برای عزاداران و گریهکنندگان بر سیدالشهدا علیهالسلام قرار داده، پاداشهای فوقالعادهای که برای زیارت آن حضرت شمرده شده و موارد مشابه، همه گویای مقام شفاعت حضرت اباعبدالله علیهالسلام است. امام صادق علیهالسلام میفرماید: «مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ لَا یُرِیدُ بِهِ إِلَّا وَجْهَ اللَّهِ تَعَالَى غُفِرَ لَهُ جَمِیعُ ذُنُوبِهِ وَ لَوْ کَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ فَاسْتَکْثِرُوا مِنْ زِیَارَتِهِ یَغْفِرِ اللَّهُ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ؛ کسی که مزار حسینبنعلی را زیارت کند و از آن زیارت نیتی جز جلب رضای الهی نداشته باشد، تمام گناهانش آمرزیده میشود، هرچند به اندازه کفهایی باشد که در روی آب دریا پدیدار میشود؛ پس زیاد به زیارت او بروید تا خدا گناهانتان را بیامرزد».
خاکساری در درگاه سیدالشهدا علیهالسلام موجب رضای الهی است؛ تاآنجاکه در روز عرفه خدای متعال ابتدا به زوّار آن حضرت توجه میکند و سپس به کسانی که در صحرای عرفات هستند. آیتالله بهجت قدسسره میفرماید: «همان وقتی که زائرین عرفه در کربلا هستند، روایت معتبر دارد به اینکه خدا اول نظر رحمت به زوار حسین در کربلا میکند، ثانیاً به زوار عرفات؛ به این علت که کاری کرد که نکرده بود من مضی، و نخواهد کرد من یأتی».
در فرازی دیگر از حدیث کسا آمده است: «یا عَلِیُّ وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیّاً، وَاصْطَفانی بِالرِّسالَةِ نَجِیّاً، ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الْأَرْضِ، وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا، وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاَّ وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ، وَلا مَغْمُومٌ اِلاَّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ، وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاَّ وَقَضَی اللّهُ حاجَتَهُ؛ اى على سوگند بدانکه مرا به حق به نبوت برانگیخت و به رسالت و نجات دادن [خلق] برگزید، ذکر نشود این خبر ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمین که در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند و در میان آنها اندوهناکى باشد، جز آنکه خدا اندوهش را برطرف کند؛ و نه غمناکى جز آنکه خدا غمش را بگشاید؛ و نه حاجتمندی باشد جز آنکه خدا حاجتش را برآورد».
شاید همین تصریحی که در حدیث کسا درباره برطرف شدن مشکلات است موجب شده بود که حضرت آیتالله بهجت قدسسره برای رفع گرفتاریها و شفای بیماران، به قرائت این حدیث توصیه کند و به قرائت جمعی آن، توجه خاصی داشته باشد.
[1]. بحارالانوار، ج4٣، ص٨.
منبع:پایگاه حفظ و نشر آثار آیت الله العظمی بهجت(ره)