ساقی کوثر
دینی فرهنگی پژوهشی
دینی فرهنگی پژوهشی
یکشنبه 96/01/06
✅ ١-خود را مدیون اسلام و انقلاب می داند.
✅ ٢-مؤمن به انقلاب و مبانی آن است.
✅ ٣-به آینده انقلاب و نظام اسلامی امیدوار است.
✅ ٤-دوستدار انقلاب و نظام اسلامی است.
✅ ٥-معتقد به آرمان های انقلاب است.
✅ ٦-مبانی جمهوری اسلامی را می داند.
✅ ٧-خودش را برای همه میدان های مورد نیاز انقلاب (سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی) آماده می کند.
✅ ٨-پیشتاز حرکت های انقلابی است و در راه تحقق آرمان های انقلاب اسلامی ثابت قدم است.
✅ ١٠-در صف اول دفاع از آرمان ها و ارزش های انقلابی حضور دارد.
✅ ١١-رابطه خود را با امام و آرمان هایش پیوسته حفظ می کند.
✅ ١٢-معتقد به استقلال فکری، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است.
✅ ١٣-خودش را برای مسئولیت های بزرگ آماده می کند.
✅ ١٤-بدنبال کسب آگاهی سیاسی و بصیرت است.
✅ ١٥-تاریخ معاصر را خوب می داند.
✅ ١٦-نسبت به دشمنی های دشمنان حساس، خروشناک است.
✅ ١٧-به دنبال کسب علم ودانش است.
✅ ١٨-نسبت به محیط پیرامونی خود حساس، فعال و اثر گذار است.
✅ ١٩-به دنبال وحدت و هم افزایی در جامعه است.
✅ ٢٠-کار و تفکراتش اسلامی و انقلابی است.
✅ ٢١-با اطرافیان خود مجادله احسن دارد.
✅ ٢٢-خوش بین به فرهنگ اسلامی است.
✅ ٢٣-خوش روحیه است.
✅ ٢٤-باهوش است و نمی گذارد به نام امر به معروف از او سوء استفاده نمایند.
✅ ٢٥-امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه شرعی و انقلابی خود می داند.
✅ ٢٦-اخلاص در امور را سرلوحه خود قرار می دهد.
✅ ٢٧-پرانگیزه و مطالبه گر است.
✅ ٢٨-پایبند به تعلقات معنوی، خانوادگی و میهنی است.
✅ ٢٩-با منطق محکم از مسئولین انتقاد می کند.
✅ ٣٠-نظام سلطه را با همه ابعاد و لایه هایش می شناسد.
✅ ٣١-مقید به کار تشکیلاتی است.
✅ ٣٢-قانون گراست.
✅ ٣٣-دلش نورانی است.
✅ ٣٤-رابطه قلبی و معنوی خود را با خداوند تقویت می کند.
✅ ٣٥-اهل قرآن است.
✅ ٣٦-اهل دعا و مناجات با خداست.
✅ ٣٧-اهل اعتکاف است.
✅ ٣٨-میانه رو است؛ افراط و تفریط نمی کند.
✅ ٣٩-از طعن و بدگویی دیگران نمی هراسد.
✅ ٤٠-عدالت خواه است.
سه شنبه 96/01/01
با پیشنهاد امام خمینی عید باستانی نوروز سال 1342 در اعتراض به اقدامات رژیم تحریم شد. در اعلامیه حضرت امام از انقلاب سفید شاه به «انقلاب سیاه» تعبیر و همسویی شاه با اهداف آمریکا و اسرائیل افشاء شده بود.
از سوی دیگر، شاه که در مورد آمادگی جامعه ایران برای انجام اصلاحات آمریکائی به مقامات واشنگتن اطمینان داده بود مخالفت علما برایش بسیار گران میآمد. از این رو تبلیغات وسیعی را علیه روحانیت و امام خمینی به راه انداخت و تصمیم به سرکوبی قیام گرفت. حادثه حمله خونین به مدرسه فیضیه قم و مدرسه طالبیه تبریز حاصل همین تصمیم بود.
چگونگی حادثه
طبق اعلان قبلی قرار بود تجمع مردم از ساعت چهار بعد از ظهر در داخل مدرسة فیضیه برگزار شود. سخنران جلسه نیز مرحوم «حاج انصاری» تعیین شده بود. ساواک نیز قصد داشت این مراسم را که در حضور صدها زائر حرم حضرت معصومه (س) و تنی چند از علماء و مراجع برگزار میشد، به هم بزند.
طبق برنامة طراحی شده، عدهای کماندو، با لباس کشاورزان و در حالی که به چاقو و چوب مسلح بودند، به وسیلة چند دستگاه اتوبوس شرکت واحد از تهران وارد قم شدند. علاوه بر این تعداد زیادی سرباز و نیروهای ویژة شهربانی در اطراف صحن مطهر حضرت معصومه (س) و مدرسة فیضیه تجمع کرده بودند. این عده پس از مانوری کوتاه در شهر به سوی دروازه قم رفتند و در آنجا مستقر شدند.
آن روز به مناسبت سالگرد شهادت امام جعفر صادق (ع) مجالس متعددی در شهر برپا شده بود، بنابراین تعداد زیادی از مردم نیز از ابتدای صبح در بیت امام اجتماع کرده بودند. یکی از روحانیون به منبر رفته بود و درباره مبارزات امام صادق (ع) با حاکم جور اموی و عباسی سخن میگفت. امام که لحظاتی پس از شروع سخنرانی به مجلس آمده بودند، متوجه شدند که افرادی مشکوک از میان جمعیت سعی میکنند تا با فرستادن صلوات نظم مجلس را به هم بزنند، بنابراین یکی از روحانیون را احضار کردند و به ایشان پیامی دادند تا به مردم رسانده شود. پیام ایشان این بود که اگر مأمورینی که قصد اخلالگری دارند، ساکت نشوند، خود معظمله شخصاً به طرف حرم حرکت خواهند کرد و در آنجا سخنانی را که لازم است به گوش مردم خواهند رساند. این سخن تهدیدآمیز امام، اخلالگران را در جای خود نشاند و به این ترتیب این توطئه خنثی شد.
بعد از ظهر روز همان روز در مدرسه فیضیه به دعوت آیتالله العظمی گلپایگانی مجلسی برای سوگواری به مناسبت شهادت امام جعفر صادق (ع) منعقد بود. جمعیت در مدرسه موج میزد و اقشار مختلف مردم در آن حضور داشتند. در این حال مدرسه توسط عمال رژیم محاصره شد و سربازان مسلح در اطراف آن مستقر شدند. در این مجلس یکی از روحانیون رشته سخن را به دست گرفته بود ودر ضرورت حفظ ارزشهای اسلامی و دستورات این آئین مقدس سخن میگفت و از حوزه علمیه به عنوان «دانشگاه امام صادق» و سربازخانه امام زمان یاد میکرد. در اواسط سخنرانی یکباره عمال رژیم ـ همانهائی که دسته دسته با اتوبوسهای دولتی به قم آورده شده بودند ـ وارد شدند و مردم را مورد حمله قرار دادند. طلاب جوان و روحانیون دلیرانه مقاومت کردند و با خراب کردن قسمتی از دیوار طبقه دوم مدرسه و برداشتن آجرهای آن به طرف مأموران حمله بردند. در اثر این حملات، دژخیمان موقتاً عقب نشستند و پس از لحظاتی بار دیگر هجوم آوردند و سعی کردند تا خود را به طبقه دوم برسانند اما موفق نشدند. در این حال، نیروهای ضد شورش پس از رساندن خود به پشت بامهای اطراف به تیراندازی به طرف روحانیون پرداختند و تعدادی از طلاب را نیز از پشت بامها به زمین پرتاب کردند. مردم در بیرون از مدرسه وقتی متوجه جنایات عمال رژیم شدند، تصمیم به ورود به مدرسه و یاری طلاب را نمودند، اما مأموران آنان را نیز مضروب و مقتول ساختند. خون پاک فرزندان اسلام در همه جای مدرسه جاری بود. چون هنوز مدرسه قهرمانانه مقاومت میکرد، یورشی دیگر آغاز شد و مأموران رژیم، وارد حجرههای طلاب شدند و پس از نابود کردن تمام کتابها، اسباب و اثاثیه به جان طلابی که در اطاقها سنگر گرفته بودند، افتادند. پس از مدتی با بستن درِ مدرسه طلبهها به شکل تحقیرآمیزی به داخل شبستان برده شدند. سپس کتابها و مقداری از اثاثیه و لوازم طلاب ساکن حجرههای فیضیه را به وسط حیاط آوردند و آتش زدند. در بین وسایلی که به آتش کشیده شد علاوه بر کتب درسی، قرآن و مفاتیح و کتب ادعیه نیز به چشم میخورد.
فردای آن روز نیز مأموریان مخفی رژیم دوباره به مدرسه هجوم آوردند و بعد از مجروح ساختن شمار دیگری از طلبهها و تخریب قسمتهای دیگری از مدرسه به طرفداری از شاه و رژیم شعار دادند و نسبت به مراجع و علماء اهانت کردند.
آیتالله محمدتقی فلسفی در خاطرات خود مینویسد:
«… کماندوها با وسایلی که در اختیار داشتند به طلاب بیدفاع حمله میکردند. با پنجه بوکس، میله آهنی، زنجیر، و حتی شاخههای درختان فیضیه که شکسته بودند، طلاب را به سختی مضروب و مجروح مینمایند. سپس از صحن فیضیه به درون حجرههای طلاب میروند، کتابها، لباسها، حتی قرآنهای آنها را به درون صحن مدرسه میریزندو آتش میزنند. بعد به طبقه بالای مدرسه میروند. در آنجا به زد و خورد با طلاب مشغول میشوند. به طوری که میگفتند چند نفر را هم از پشت بام فیضیه به رودخانهای که از کنار فیضیه میگذرد، میاندارند که از سرنوشت آنها خبری نشد. یکی از طلاب جوان به نام سید یونس رودباری، به شهادت رسید و طلاب از شهادت وی با خبر شدند.
آیتالله گلپایگانی را به یکی از حجرات طبقه پایین بردند و محافظت میکنند، چون خطر کشته شدن ایشان جدی بوده است. بعضی از طلاب هم برای نجات خود به پشتبام فیضیه میروند و گویا خود را به زیر میاندازند و دست و پای آنها می شکند.
به طور خلاصه طلاب مظلوم را چنان زدند که دندانها و دست و پاها و سر و صورتهای بسیار شکسته و مجروج شد. مردم بعضی از طلاب دست و پا شکسته و صدمه دیده را به بیمارستانهای قم میرسانند و اعضای شکسته آنها را گچ میگیرند، اما از طرف شهربانی و ساواک قم و به دستور مستقیم سرهنگ مولوی آنها را از بیمارستانها اخراج میکنند! و ناچار در خانههای خود یا در اتاقهای بعضی از مدارس تحت معالجه قرار میگیرند. حتی دکترها هم با احتیاط و دور از چشم مأمورین به آنها سر میزدند. از سرنوشت بسیاری از آنها خبری ندارم …»
سپهبد مبصر معاون رئیس شهربانی آن زمان در خاطرات خود نوشته است که:
«…در روزهای آخر سال 1341 به سازمانهای اطلاعاتی اطلاع رسید که طلبههای قم با صدور اعلامیهای از مسلمانها خواستهاند تا روز دوم فروردین 42 در مدرسة فیضیه گرد هم آیند و در تظاهرات مخالفت با اصلاحات دولت شرکت کنند، در برابر این تصمیم و برای مقابله و جلوگیری از آن، کمیسیونهایی تشکیل و مسأله را زیر بررسی قرار دادند و سرانجام طرح بسیار نابخردانه و میشود گفت کودکانهای را که اصلاً به صلاح مملکت نبود به تصویب رساندند. تصمیمی که به وسیلة مسؤولان امنیتی و نظامی کشور گرفته شد این بود که عدهای از سربازان گارد با لباس غیر نظامی در روزی که قرار بود در مدرسة فیضیه تظاهرات برپا شود به آن جا ریختند و با طلبههای تحریک شده درگیر شدند و با آنها کتککاری کردند و میگویند دو یا سه نفر هم از طلبهها کشته شدهاند. به هر رو پس از انجام گرفتن مأموریت، سربازهایی که لباس غیر نظامی پوشیده بودند اما فراموش کرده بودند کفشهای خود را عوض کنند و همگی پوتینهای به شکل سربازی به پا داشتند به صف ایستادند و شعار «جاوید شاه» سردادند و با این کار ناشیانه و حرکت بچهگانه ثابت کردند که یورش آورندگان به مدرسة فیضیه سرباز و آن هم سربازان گارد شاهنشاهی بودند و با این ترتیب روحانیت را یکپارچه برانگیخته و وادار کردند که واکنشی از خود بر ضد شاه نشان دهند.»
همزمان با فاجعة فیضیه و در همان روز دوم فروردین 1342، در حالی که در تعدادی از مساجد تبریز نیز مراسم عزاداری برپا بود، عدهای ازمأمورین ساواک و شهربانی وارد مدرسة طالبیة شدند. مأموران پس از پاره کردن تعدادی عکس و اعلامیههای نصب شده بر دیوارهای مدرسه با طلبهها و مردم درگیر شدند. زد و خورد مردم و طلبهها با مأمورین به خارج از مدرسه کشیده شد. در بیرون از مدرسه بر تعداد مأموران مسلح افزوده شد و درگیری شدت یافت.
واقعه حمله به فیضیه و شیوه برخورد امام خمینی با این حادثه زمینه مناسبی را برای آشنائی مردم با دیدگاههای مشارالیه راجع به خاندان پهلوی، سیاستهای آمریکا، اسرائیل و انگلیس بوجود آورد. در حقیقت حوادثی که از سال 1340 در ایران شروع شده بود و با فاجعه فیضیه 1342 تداوم یافت و نهایتاً منجر به قیام 15 خرداد گردید، مردم ایران را با واقعیتهای دردناک جامعه ایران آشنا ساخت.
از این رو حادثه حمله به مدرسه فیضیه، قطعاً یکی از نقاط عطف انقلاب اسلامی است. این حادثه بر خلاف تصور شاه که میپنداشت سبب سرکوبی روحانیت و قیام مردم میشود، عامل تثبیت تفکر سیاسی امام خمینی در جامعه گردید.
برگرفته از : darolsadeghiyon.ir