ساقی کوثر
دینی فرهنگی پژوهشی
دینی فرهنگی پژوهشی
یکشنبه 98/02/29
مصاديق امربهمعروف و نهيازمنکر در سيره علما
انسان يگـانه مـوجودي است كه بيشترين نياز را به تربيت و رسيدن به كمال دارد. خداوند متعال عالمان دين را پس از انـبيا و اولياي الهی، بهعنوان مهمترين عنصر تـربيتی بـشری قرار داده اسـت. عـالمان و روحـانيان نيز در دورههايی گوناگون با بهرهگيری از سـيره پيشـوايان دين، به ايفای نقش تربيتيی خويش پرداخته، امت خويش را از تباهی ها بهسوی سـعادت و کـمال رهنمون ساختند. تاريخ نگاران در کتابهای تاريخی، مـصاديق بسياری از جان فشانی علما در زمـينه اجـراي فريضة امربهمعروف و نهی ازمنکر نگاشتهاند کـه در ادامـه به بيان برخی از اين مصاديق ميپردازيم.
ظلمستيزي
يکي از صفات بارز روحانيان، که سرمشق مـصلحان در طـول تاريخ قرار گرفته، روحية ظـلمستيزي و حـمايت از مـحرومان و مظلومان بوده اسـت. اين روحـيه ريشه در فرمودههاي اميرمؤمنان7 دارد کـه خـطاب به فرزندانش فرمود: «كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً؛ (نهجالبلاغه، نامه 45) بکوشيد همواره با ظـلم در سـتيز بوده و ياور مظلوم باشيد.» اين
1. منظور آقاي عـبدالکريم حـائري يزدي، بنيانگذار حـوزة عـلمية قـم، است که در سياست روشـي معتدل داشته است.
روحية انساني، که در سياست علوي جايگاه ويژهاي داشته، در انديشه و سيرة سياسي امـام خميني= بـا ابعاد گسترده مشهور است؛ زيرا امام نـهتنها در مـحدودة داخـل کـشور، بـلکه در سطح بينالمللي و تـمام جـهان، نداي حمايت از مظلوم و مقابله با ظالم و مستکبران را سر داد و همگان را به مبارزه با ظلم و استکبار فراخواند.
امـام امـت بـا الهام از بينش سياسي و قرآني جدش، علي7، مـيکوشيد تـا روحـية مـقابله بـا ظـلم و استکبار را در بين امت اسلامي بهوجود آورد و در مناسبتهاي گوناگون، امت اسلامي را به مبارزه با استبداد دعوت کرده و با سخنان آتشين خود جرئت و جسارت در برابر حکام ستمگر را در روح و جان ملتهاي مـظلوم و تحت ستم القا نمود. ايشان فرمود: ما وظيفه داريم که مردم مظلوم و محروم را نجات دهيم، ما بايد پشتيبان مظلوم و دشمن ظالم باشيم، علماي اسلام موظفند مبارزه کنند و حکومتهاي ظالم را سرنگون نـمايند و حـکومت اسلامي تشکيل دهند (امام خميني، 1339ب: 8 ـ 37).
امام خميني= با جديت تمام در حمايت از مظلومان فلسطين، روز جمعة آخر ماه مبارک رمضان را، براي هميشه، روز مبارزه با اسرائيل و حمايت از مظلومان فلسطيني اعلام کرد.
يکي ديگـر از عـلمايي که تا پاي جان به مبارزه و ظلمستيزي خود ادامه داد، آيتالله سيدحسن مدرس بود. ايشان، از علماي مبارز و آزاديخواه بود که همواره از سنگر مجلس و روحانيت، بـا اسـتبداد رضاخاني در ستيز بود. وي در زماني كه قـلمها شـكسته و زبانها بسته و گلوها فشرده بود، از اظهار حق و ابطال باطل دريغ نميكرد. اين عالم برجسته با روحي بزرگ و مملو از ايمان و صفا و حقيقت و زباني چون حيدر كرار، در مقابل هـمة ظـالمان عصر خويش ايستاد و فـرياد دفـاع از مظلوم برآورد و از اعماق وجود خويش حق را بيان و جنايات را آشكار كرد و مجال را بر رضاخان و اطرافيان او تنگ و روزگارشان را سياه كرد و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزيز و ملت شريف نثار كرد (پژوهشکده تحقيقات اسلامي سپاه، 1386: 117).
از ديگـر مـبارزان ضدِّ ظلم و ستم ميتوان به شهيد نواب صفوي اشاره کرد. روحيه مذهبي و مبارزة وي از همان ابتداي دوران جواني، كاملاً آشكار بود. وي روزي شاهد سيليزدن يك انگليسي به يك كارگر ايراني بود. سيد كه از اين ماجرا به خـشم آمـده بود شـورشي را در آنجا به راه انداخت و از آنجا كه جان وي در خطر بود، دوستانش وي را به نجف فرستادند (دواني، 1377، ج2: 196). شهيد نواب پس از بازگشت به ايران بـه مبارزات خود در برابر ظلم رضاخان ادامه ميدهد و تا پاي جان در اين عـرصه پيش مـيرود. وي بـا روحية ظلمستيزي خود تأثير بهسزايي در تاريخ ايران ميگذارد که از آن ميان ميتوان به نقش وي در ملي شدن صنعت نفت اشـاره کـرد (نظرپور، 1385: 156؛ لطيفي پاکده، 1387: 47).
سازشناپذيري با مستکبران
يکي از صفات بارز در زندگي بسياري از عالمان دين، روحـية صـلابت و مـقاومت و سازشناپذيري با دشمنان دين و امت اسلامي بوده که نمونههاي فراواني در تاريخ اسلام ثبت شده است. اين روحـية ارزشمند و الهي، در سيرة علمي و عملي مدرِّس جلوههاي بسيار روشن و انکارناپذير داشته است، زيرا او در هـمة عمر با برکت خـود هـرگز با دشمنان اسلام و امت اسلامي سازش نکرده و مصلحت اسلام را بر همهچيز مقدم داشت. در ايامي که رضاخان با وجود مخالفتهاي شديد مدرس، به روي کار آمد، در پاسخ به اين پرسش كه آيا از اين پس در مبارزة خود اميد مـوفقيت داريد؟ گفته بود:
من در اين كشمكش چشم از حيات پوشيده، از مرگ باك ندارم. آرزو دارم اگر خونم بريزد، فايدهاي در حصول آزادي داشته باشد. منِ تنها، از دستگاه سردار سپه نميترسم، امّا او با تمام قدرت و جلال و سلطنتش از مـن مـيترسد» (بنياد تاريخ انقلاب اسلامي، 1366، ج1: 94).
يكي از مهمترين حادثههايي كه روحية سازشناپذيري مدرس در آن كاملاً مشهود است، قضيّه اولتيماتوم دولت شوروي (روسيه) و مخالفت وي با اين اولتيماتوم است. در سال 1333 قمري روسها قسمتهايي از ايران را تصرف كردند و دولت ايران را تحت فشار قرار دادنـد كه بـايد هزينة نگهداري مناطق اشغالي را قبول كند و به اين دولت بپردازد؛ اگر دولت نپذيرد، پايتخت را اشغال نظامي خواهند كرد. و دولت ايران فقط 48 ساعت مهلت دارد. دراينزمان، مجلس شوراي ملي تشكيل ميشود. نمايندگان آماده ولي بلاتكليف ماندهاند. دراينموقع، مـدرس در نـطقي مختصر، با آرامش كامل و كلمات شمرده، ميگويد: آقايان اگر مشيّت امور بر اين قرار گرفته باشد كه آزادي و استقلال ما بهزور از ما سلب شود، سزاوار نيست ما خودمان به دست خودمان آنـ را امـضا كنـيم. آنگاه با فرياد ميگويد: «نـه! مـا هـرگز تسليم نميشويم و از اين تهديدها نميهراسيم (باقي، 1370: 35 ـ 36).1
امام دربارة اثر فوقالعاده اقدام شجاعانة اين مجتهد متعهد و زمانشناس، كه باعث شد نمايندگان وحشتزدة مجلس روحـيه بـگيرند، مـيفرمايد: يك روحاني با دست لرزان آمد پشت تريبون ايستاد و گـفت: حـالا كه بناست از بين برويم، چرا خودمان از بين ببريم خودمان را؟ رأي مخالف داد. بقيه جرئت پيدا كردند و رأي مخالف [دادند] رد كردند اولتيماتوم را. آنها هم هـيچ غـلطي نـكردند (امام خميني=، 1361ج، ج1: 311).
حضرت امام در سيرة جهادي و روش مبارزات خود، با تأسي بـه آية شريفه «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ» (بقره: 279)؛ هيچگاه ستم را برنميتافت و با ستمگران سازش نميكرد.» تن ندادن به خواستههاي رژيم ستمشاهي پيش از انقلاب و نـفي سـياستهاي تـوسعهطلبانة امريكا پس از انقلاب، از جلوههاي بارز روحية سازشناپذيري امام است.
1. با تصرف و تـلخيص.
در دوران جـنگ تحميلي ـ با آنكه دشمن مناطقي از غرب و جنوب كشور را در تصرف خود داشت ـ برخي سازمانهاي بينالمللي و گروههاي وابـستة داخـلي، نـظام جمهوري اسلامي را به سازش با رژيم بعث دعوت ميكردند، امّا حضرت امـام، دراينـشرايط، بـا مطرحكردن سه شرط معقول و منطقي عقبنشيني دشمن، تعيين متجاوز و پرداخت غرامت براي پايان جنگ، در پاسـخ بـه آنـان فرمود:
ما تا همان مسائلي كه در اول جنگ گفتيم، تا آن مسائل تحقق پيدا نكند، ما در دفاع خـودمان سـر جاي خودمان ايستادهايم» (امام خميني(، 1361 الف، ج18: 21).
امام در طول دوران دفاع مقدّس پيوسته ملت ايران را به نـپذيرفتن طـرحهاي سـازشكارانة برخي از مدعيان صلحطلبي دعوت ميکرد و نتايج زيانبار سازش با ستمگران و متجاوزان را يادآور ميشد:
[مردم] بـايد بـدانند كه سازش امروز نابودي تا آخر است، دفن اسلام است تا آخر، مردم بـايد مـحكم بـايستند و از اسلام و كشور دفاع كنند و از توطئهها به خود هراس راه ندهند (همان، ج19: 59).
ياران امام نيز با پيروي از ايشان روحـية سـازشناپذيري را در خود تقويت کرده و تا پاي جان بر سر اين عقيده ايستادند. از جمله شخصيتهايي کـه اين روحـيه در او بـروز فراواني داشت، نمايندة امام در سپاه بود. مقام معظم رهبري( دربارة شهيد محلاتي= ميفرمايند: «يك خصوصيت در مرحوم آقـاي مـحلاتي اسـت كه آن خصوصيت براي عناصر انقلابي خيلي مهم است و آن خصلت سازشناپذيري و مبارزهگري و غيرت دينـي و آمـادگي براي فداكاري و تلاش است. همهكس حاضر نيست راحتي و زندگي آرام خودش را بهخاطر هدفها و آرمانهايي كه بايد براي آنـها مـبارزه كرد، تهديد كند. ايشان از جمله افرادي بود كه بهراحتي زندگي را، آسايش را، درآمد را، عنوان را، كه اين آخـري بـه نظر من از همه مهمتر است، نثار مـبارزه مـيكرد و حـتي حاضر بود يك جايي از آبروي خودش مايه بـگذارد، از حـيثيت و عنوان خودش مايه بگذارد … من تا الان هيچ فردي را نديدم که در مبارزات عمومي آنـجور سـازشناپذير و خستگيناپذير باشد، در کار جمعي زود آشـنا و زود آشـتي و سهلالمعونه بـاشد، آن آدمـي کـه آنجور در مقابل دشمن سازشناپذير بود و مـبارزه را بـههيچوجه ترک نميکرد، به دوستان که ميرسيد يک آدم سازشپذير و رام و بدون لجاجتي مشاهده ميشد، چـه دوران پيش از انـقلاب، چه دوران بعد از انقلاب. چهرة ايشان اجـمالاً چهرة يک مبارز خستگيناپذير، صـميمي و مـخلصي است که وقتي او نباشد جـاي او را بـهآساني نميشود پر کرد» (امام خامنهاي، 1366: 18).
ترويج روحيه مبارزهطلبي
روحية مبارزه و جهاد در راه خدا، ريشه در بـينش اعـتقادي، تربيت و شرايط سياسي و اجتماعي عـالمان دينـي داشـته است. اين روحيه در مـيان بـسياري از علماي شيعه وجود داشـته اسـت.
از عالماني که ميتوان او را در زمره مبارزان راه حق و حقيقت بهشمار آورد، شهيد مرتضي مطهري است. وي از جمله مـجاهداني اسـت که از سال 41، در همة فعاليتهاي انقلابي بـه رهـبري امام خميني=، بـهطور فـعال، حـضور داشت. شهيد مطهري جـزو نخستين افرادي بود که پس از سرکوب خونين قيام پانزدهم خرداد 1342 بازداشت شد. اين قيام در پي انتشار خبر دسـتگيري امـام خميني= صورت گرفت. وي پس از سپريکردن دورة زندان، به تـبليغ و سـخنراني در مـساجد مـشهور تـهران ـ از جمله مسجد هـدايت، مـسجد جامع نارمک و مسجد اتفاق ـ متمرکز شد و اين در حالي بود که ساواک کنترل و مراقبت شديدي از او به عمل مـيآورد. سـخنرانيهاي روشـنگرانه و مبارزات شهيد مطهري به تهران محدود نـميشد، بـلکه ايشـان در دانـشگاههاي شـهرها بـه افشاگري و سخنراني پرداخت که اين امر از سوي دانشجويان استقبال شد. درپي حملة نيروهاي اسرائيلي به مردم بيدفاع فلسطين و اخراج تعداد زيادي از مردم مظلوم اين سرزمين در سال1349، شهيد مطهري به هـمراه علامه طباطبايي و آيتالله موسوي زنجاني شماره حسابهايي براي کمک به جنگزدگان افتتاح کردند که حساسيت فوقالعاده ساواک را برانگيخت؛ چنانکه به روشهاي گوناگون سعي در تهديد و ترساندن آنان داشتند؛ (روحاني، 1376: 839). مطهري هـمچنان بـه سخنرانيهاي متعدد و مبارزات خود در مساجد الجواد و هدايت ادامه داد که البته، هر دو مسجد را در سال1351 بستند. ساواک با احساس خطر از جانب سخنرانان حسينية ارشاد، اين محل را نيز تعطيل کرد. درپي اين تعطيلي، تعدادي از جـوانان و دانـشجويان مسلمان در مقابل درب بستة حسينية ارشاد دست به تظاهرات زدند که به دستگيري هفده نفر از آنان، از جمله استاد مطهري، منجر شد (همان: 207 ـ 208). ايشان پسـ از تـحمل مدتي حبس و بازجوييهاي مفصل، سـرانجام آزاد شـد. اما اين دستگيري و حبس او را از فعاليتها و مبارزاتش بازنداشت و ايشان پس از آزادي همان روية سابق خود را ادامه داد. شهرت و اعتباري که سخنرانيهاي او پيدا کرده بود، باعث ميشد وي براي ايراد سخنراني به شهرستانهاي مـتعددي دعـوت شود. در ادامة اين فعاليتها بـود کـه ساواک ايشان را ممنوعالمنبر کرد (کردي، همان: 209). و پس از مدتي، به همکاري علمي و آموزشي وي نيز، بهعنوان رئيس دپارتمان فلسفه دانشکده الهيات، خاتمه داده شد (همان: 360). شهيد مطهري در سال1355 در مسافرتي به نجف اشرف موفق شـد بـا حضرت امام= ديدار کند. اين اقدام باتوجهبه حساسيت ساواک، در نوع خود، کار بسيار خطرناکي بود (مطهري، 1368: 11). همچنين، مطهري در طي سالهاي 1355-1357 در بيشتر جلسات روحانيان مبارز در تهران شرکت مؤثر و محوري داشت. اين جلسات اساس جامعة روحـانيت مـبارز تهران را شـکل داد. سازمان مجاهدين خلق در سال1354، که تا آن زمان خود را يک گروه مبارز اسلامي مطرح کرده بودند، آشکارا طـي اعلام مواضع راهبردي جديد، راه و روش کمونيستي را برگزيدند و از آن پس مخالفت اصولي و اسـاسي بـا آنـان نيز در دستور کار شهيد مطهري قرار گرفت.
ترويج روحية شهادت
از همان آغاز طلوع اسلام از جمله توطئههاي دشـمنان بـراي محو و نابودي اين آيين آسماني يا دستکم جلوگيري از نفوذ و گسترش آن در جامعه، يورش نظامي است. براي خـنثيکردن اين تـوطئة دشـمن، آحاد امت اسلامي مکلف به دفاع از کيان اسلام و عقبنشاندن دشمناند.
عالمان ديني نيز همواره در اين جـبهة مبارزه نخستين قشري بودند که در برابر دشمنان قد برافراشتند و از اسلام حمايت کردند؛ چـه با فتوا به جـهاد و انـگيزة ديني در برانگيختن مردم به حضور در ميدانهاي نبرد و چه با پشتيباني معنوي و مادي و حتي حضور مستقيم در ميدان جنگ.
رهبري نهضتهاي حقطلبانة شيعه در طول تاريخ، از قيام عليه سامانيان1 گرفته تا نهضت تنباکو و قـيام پانزده خرداد، با عالمان ديني و فقيهان شيعي بوده است. حضور روحانيان شيعي در مبارزات ضد استعماري بر پيشاني تاريخ ملتهاي ايران، عراق، لبنان و… ميدرخشد.
عالمان شيعه با الگوگيري از پيشوايان معصوم: خويش ـ بهويژه سـرور و سـالار آزادگان، حضرت اباعبدالله الحسين7 ـ با حضور در ميدانهاي جهاد و جنگ با ستمگران و متجاوزان به حريم اسلام، منشور «شهداي فضيلت» را رقم زدند؛ منشوري که عالمي مجاهد همچون علامه اميني صفحاتي از آن را جمعآوري و مـکتوب نـمود و با عنوان «شهداء الفضيلهْْ»، که شرح مجاهدات 130 تن از برجستهترين عالمان شيعه است، منتشر کرد.
کتاب شهداء الفضيلهْْ بر اين پندار پوچ که علماي شيعه در اين عرصه حضور نداشته و بيتفاوت در برابر مـصالح امـت، با سلاطين و طاغوتهاي زمان خويش سازش کردهاند، مهر ابطال زد و نموداري از آنهمه مجاهدتها و شهادتها را
1. اشاره به قيام ابومحمد اطروش، از فقهاي بزرگ شيعه در قرن چهارم هجري است (ر. ک. اميني نجفي، 1362: 24).
ترسيم کـرد. البـته، کـتابهاي فراوان ديگري دربارة مبارزات عـالمان دينـي و نـهضتهاي شيعي همچون نهضت سيدجمالالدين اسدآبادي، نهضت تنباکو، جنبش مشروطيت، انقلاب عراق و بيرون کردن انگليسيها از آن کشور، مبارزات شيخمحمد خياباني و شهيد مدرس و بـالاخره انـقلاب اسـلامي به رهبري امام خميني= و ياران شهيد آن گرامي، نگاشته شـده اسـت که تا اندازهاي کوششهاي علماي شيعه در راه آزادي ملتها و تحقق آرمانهاي پيامبران و جانشينان آنان را روشن کرده است.
امام خميني= نقش عالمان دينـي در نـهضتهاي الهـي و مردمي را اينگونه ترسيم ميکند: «در هر نهضت و انقلاب الهي و مردمي، عـلماي اسلام اولين کساني بودهاند که بر تارک جبينشان خون و شهادت بسته است. کدام انقلاب مردمي ـ اسلامي را سراغ داريم که در آن، حـوزه و روحـانيت، پيشـکسوت شهادت نبودهاند و بر بالاي دار نرفتهاند و اجساد مطهرشان بر سنگفرشهاي حوادث خـونين بـه شهادت نايستاده است؟
در پانزده خرداد و در حوادث قبل و بعد از پيروزي، شهداي اولين از کدام قشر بودهاند؟ خدا را سپاس ميگزاريم که از ديوارهـاي فـيضيه گـرفته تا سلولهاي مخوف و انفرادي رژيم شاه و از کوچه و خيابان تا مسجد و محراب امامت جـمعه و جـماعات و از دفـاتر کل و محل خدمت تا خطوط مقدم جبههها و ميادين مين، خون پاک شهداي حوزه و روحانيت، افـق فـقاهت را گـلگون کرده است» (امام خميني=، 1361 الف، ج21: 89).
رهبر معظم انقلاب نيز دربارة نقش برخي عالمان ديني در اعلام جـهاد عـليه اشغالگران انگليسي و ايتاليايي ميفرمايد: وقتي انگليسيها در بوشهر نيرو پياده کردند، مرحوم آيتالله العظمي سـيدعبدالحسين لاري، آن مـلاي طـراز اول، اعلام جهاد داد و مسلح شد و مسلح کرد و خودش پيشاپيش مردم حرکت نمود و جهاد کرد. وقـتي ايتـالياييها وارد ليبي شدند و آن کشور را اشغال کردند، مرحوم سيدمحمّد کاظم طباطبايي، صاحب عروه، و بعضي ديگـر از مـراجع قـم، به نفع مردم مسلمان ليبي و عليه ايتالياييها فتواي جهاد دادند (بيانات امام خامنهاي(، 14/12/1370).
آن عالم فـقيه و مـجاهد، گوشههايي از خاطرات حضور خود در روزهاي اوليه جنگ را چنين گزارش ميدهد:
سال 59 که گـاهي بـه مـناطق جنگي ميرفتم… هر دفعه هفتهای يکبار براي نماز جمعة تهران ميآمدم و از راه که ميرسيدم، خدمت امـام مـيرفتم… يکـبار که خدمت ايشان رفته بودم… لباس کار سربازي به تنم بود. وقـتي سـوار هواپيما ميشدم که به اينجا بيايم، قبا ميپوشيدم و عمامه سرميگذاشتم و اين لباس هم آن زير ميماند… و همانطور هم خـدمت امـام ميرفتم. ايشان وقتی که چشمشان به اين لباس نظامی ميافتاد، تعبيری کردند… اجـمالش يادم اسـت.
ايشان گفتند: «… اين ماية افتخار است که يک روحـاني لبـاس رزم بـه تنش ميکنند و اين درست است و همان چيزي اسـت کـه بايد باشد. …» (همان، 6/2/1365).
ترويج فرهنگ دينی
دشمنان دين و راهزنان عقيده و انديشه شيعي، پيوسته، بـهصورت فـردي و گروهی، ميکوشند افکار و اذهان جـامعه و عـقايد مردم را از هـويت دينـي و مـعارف بهحقّ شيعي منحرف کنند. تضعيف بـاورهاي دينـي مردم، القاي شبهه و شک در اصول و مبانی يا ناکارآمد نشان دادن دين در عصر نوگرايی، ترويج عـرفانهاي کـاذب و مکتبسازي در برابر مکتب حق و دهها نـمونه ديگر، از اقدامهايی است کـه دشـمن درصدد اجرای آنهاست.
در اين ميان سـنگينترين رسـالت در حوزة روشنگري برعهدة عالمان ديني است. آنان شاخصترين قشر در جامعهاند که در سنگر هـدايت و ارشـاد و آموزش و تربيت به مرزباني عـقيدة اسـلامي هـمت گمارده و با اسـتفاده از جـايگاه وعظ و خطابه و جدال احـسن، نـوشتن کتابها و مقالات علمي ارزنده، تشکيل حوزههاي علمي و درسي و ايجاد کرسيهاي بحث و مناظره با سـردمداران جـبهههاي منحرف، امت اسلامي و تشنگان حقيقت را ازچـشمه سارهاي قـرآن و سنت سـيراب کـرده ، شـيطانهاي انس و رهزنان ايمان و عـقيدة مسلمانان را از دستيابي به اهداف شوم خود مأيوس کنند. دراينزمينه، امام عسگري7، از قول امام صادق7، مـيفرمايد: عـلماي شيعة ما مرزبانان مرزي هستند کـه شـيطان و لشـکريانش قـصد هـجوم به آن را دارند. آنـان شـياطين را از يورش به حريم شيعيان ضعيف ما باز ميدارند و نميگذارند او و پيروان ناصبياش بر آنان مسلط گردد (امام حسن عـسکري، 1409: 343).
امـام خميني= در مـقام بيان اين نقش حياتي و بيبديل عالمان ديني مـيفرمايد: تـرديدي نـيست کـه حـوزههاي عـلميه و علماي متعهد در طول تاريخ اسلام و تشيع، مهمترين پايگاه اسلام در برابر حملات، انحرافات و کجرويها بودهاند. علماي بزرگ اسلام در همة عمر خود تلاش نمودهاند تا مسائل حلال و حرام الهـي را، بدون دخل وتصرف، ترويج نمايند (امام خميني=، 1361 الف، ج21: 88).
مقام معظم رهبري نيز مرزباني از فرهنگ ديني در برابر تهاجم فرهنگي دشمن را رسالت عالمان ديني دانسته و ميفرمايد: دشمنان ما با استفاده از ثروت بيپايان، تجربههاي فـراوان و مـغزهاي قوي، علاوه بر آنچه که تا حالا نوشتهاند، براي القاي شبهه در فکر اسلامي و ايمان اسلامي مردم، هزاران کتاب خواهند نوشت و هزاران مقاله تنظيم خواهند کرد. هزاران شبهه را رها خـواهند کـرد تا در ذهن و مغز و دل مردم بنشيند و جاگير بشود. در مقابل اين تهاجم فرهنگي، چه کسي بايد ايمان مردم را حفظ، ذهنشان را مجهز و ايمانشان را مسلح کند؟ اين وظيفه علماست (بـيانات امـام خامنهاي(، 18/2/1363).
مباني دين مبين اسلام بـه انـدازهاي ارزشمند است که عالمان شيعي، افزون بر اينکه خود در ترويج آن ميکوشيدند، ديگران و از جمله شاگردان خويش را به اين امر فراميخواندند. در احوالات مرحوم ميرزاي شيرازي بزرگ نـقل مـيكنند كه روزي در مجلسي حضور داشت كه فـردي روحـاني وارد شد، مرحوم ميرزا به او احترام بسياري گذاشت؛ بهطوريكه، حاضران تعجب كردند و سبب آن را پرسيدند، فرمود: «در اين روحاني روحية عجيبي وجود دارد.» پس از آن فرمود: «من و اين شخص روحاني همدرس و همبحث بوديم، پس از آنكه ايشـان بـه درجة اجتهاد رسيد، قصد مهاجرت به شهر خودش را نمود تا در آنجا مرجع و مقتداي مردم باشد وليكن در بين راه به دهكدهاي برخورد كرد كه اهالي آن علياللهي بودند ـ يعني كساني كه علي را خدا ميدانند ـ اين عـالم بـزرگوار بر خـود واجب شرعي دانست كه در آنجا بماند تا آن مردم را از آن گمراهي به راه راست هدايت كند. در مسجد آنجا اعلام نمود كه مـردم، من استاد و معلم بچههاي شما هستم و اجرت و مزد هم به انـدازة امـرار مـعاش ميگيرم و به اين نحو توانست بسياري از بچهها را گرد آورد، پس ايشان مشغول تعليم بچهها به مباحث خداشناسي و ساير برنامههاي اسـلامي شـد و به اندازهاي اين طرح نتيجهبخش بود، كه عدة زيادي مؤمن شدند و اهالي اين آبادي، كه همه علياللهي بـودند، مـوحد و مـؤمن و خداشناس شدند»1 (حسيني، 1371، ج1: 566).
برگرفته از مقاله احمد رضایی پژوهشگر پژوهشگاه علوم اسـلامي امـام صـادق