وضایف ما در شب قدر 


شب قدر شبى که نفحات معنوى به صورت استثنایى پدید آمده و باید آن را غنیمت شمرد و به توان قدر سود جست. پیامبر اکرم (ص) فرمودند:

«إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا

خدا را در امتداد ایام، نسیم‏هاى خاص معنوى است به هوش باشید و خود را در معرض آن‌ها قرار دهید».

وظایف ما در این ایام باید در ابعاد فردى و اجتماعى صورت پذیرد و عمدتاً باید در سه محور مهم انجام وظیفه کنیم: خودسازى، رذیلت‌زدایى و اصلاحات اجتماعى.

 1. خودسازى

 در خودسازى اولین گام موفق شدن به مقام «شرح صدر» است.

جان آدمى چون جهان طبیعت است؛ مواد این جهان، تا شکافته و منشرح نگردد، برکت آن، ظاهر نمى‏شود، هسته خرما تا به هم بسته است، شاخه و برگ و ساقه و میوه‏اى ندارد، ولى همین که شکفته شد، به درخت پرگل و با شاخ و برگ و میوه بسیار تبدیل مى‏شود.

زمین بر اثر سرماى زمستان، افسرده و خشک و بى‏روح و بى‏فروغ گشته است، اما پس از بارش باران و تابش آفتاب و نسیم بهارى، سینه‏اش شکافته مى‏شود و از خاک و چمنزارش و حتى از سنگ و صخره‌هایش چشمه‏ها و جویبارها جارى مى‏شود و از هر توده خاکش مرغزار مى‏دمد و در هر قدمش نعمتى جلوه مى‏کند.

روح آدمى نیز تا گرفته و در هم است نه مى‏تواند خیرى بگیرد و نه مطلع خیرى شود. نه توان دارد حقیقتى را بیان کند و نه حقیقتى را دریابد. ولى از زمانى که به شرح صدر توفیق یابد، مى‏تواند هم خوب بیندیشد و بفهمد، هم خوب بیان کند و هم خوب عمل کند و هم دیگران را به خوبى هدایت نماید. روح ملکوتى انسان چون پرنده بوستان، تا بال و پر نگشاید توان پرواز نمى‏یابد. پس قدم نخست در اقدام به خودسازى، نیل به شرح صدر و موفقیت در انبساط و جنبش درونى و روحى است. بدین جهت خداوند در مقام امتنان و شمارش نعمت‌های خویش در خصوص رسول خدا (ص)، نخست نعمت مهم «شرح صدر» را یادآور مى‏گردد و در قالب استفهام تقریرى بیان مى‏دارد که:

«أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ

آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم»؟

صعود به این قله عظیم الهى، شرایطى مى‏طلبد که ما تنها به برخى از آن‌ها اشاره مى‏کنیم:

الف. مشارطه و پیمان با خویشتن بر بندگى خالصانه خدا و رهایى از بندگى شیطان؛

«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ

آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را نپرستید که براى شما دشمن آشکار است»؟

ب. برنامه‏ریزى به تناسب استعداد، وقت و توانایى فکرى و جسمى؛ چرا که ایام مبارک و شب‌های قدر براى تقدیر و تنظیم برنامه‌ریزى نوین است.

ج. دعا و نیایش؛ انس و الفت با دعا و به دست آوردن روح نیایش و زمزمه و راز و نیاز با خدا از راه خواندن دعاهاى مأثور همانند ابوحمزه ثمالى و مانند آن.

دعا اعلان نیاز است و التماس از رب بى‏نیاز و متوجه ساختن مدعو به سوى نیایشگر. اعلان نیاز، خود، نهایت تواضع و ذلت و بندگى نسبت به خداوند است؛ و این عمل، رضایت خدا را جلب مى‏کند و سبب نزول خیرات و برکات و سرانجام موجب نیل به مقام رضوان الهى مى‏گردد. این حقیقت را از زبان وحى بشنویم که فرمود:

«قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُم‏

بگو اگر دعا و راز و نیاز شما نباشد، پروردگار من به شما اعتنایى نمى‏کند».

تا نگرید ابر، کى خندد چمن؟

تا نگرید طفل، کى جوشد لبن؟

به ویژه در شب‌های احتمالى قدر، باید بیشتر از هر زمان دست به دعا برداشت و در خلوت دل، با خدا آشتى نمود؛ و این سیره ثابت عالمان بزرگ شیعه بوده است آن‌ها که از مکتب اهل‌بیت (ع) الهام گرفته‏اند، شب‌های قدر را بهترین بستر براى دعا و عبادت مى‏دانستند.

 دعاى مقبول

 استجابت دعا دو شرط عمده دارد که با تحقق آن‌ها، دعا در پیش خدا مقبول مى‏افتد:

«وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ

و هر گاه بندگان من از تو درباره من بپرسند. (بگو) من نزدیکم و دعاى دعا کننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى‏کنم».

در این آیه دو شرط اصلى اجابت دعا آمده است:

اول: دعاکننده: حقیقتاً دعا کند و به صورت جدى از خدا بخواهد و نه صورتى از دعا باشد و لقلقه زبان: (دعوة الداع)

دوم: فقط خدا را بخواند و از او درخواست کند نه از غیر او. یعنى از علایق غیر خدا قطع کند و خیال نکند که مستقلاً از وسایط، کارى ساخته است و اگر به اسباب خارجى اعتماد کند، از خدا نخواسته است. (اذا دعان) = دعانى

اگر این دو شرط که از «دعا» و «نى» استفاده مى‏شود تحقق یافت، دعا به هدف رسیده و مردود نخواهد شد، مانند دعاى بیمارى که دستش از پزشک و دارو کوتاه شده و قلبش از علل مادى و طبیعى مأیوس گشته و مضطرّ شود، اما باید توجه به وسایط نداشته باشد وگرنه مضطرّ نخواهد بود و دعا از او محقق نخواهد شد.

اسوه‏هاى فقهى و عرفانى شیعه و مسلمانان اهل سلوک و عرفان، در همه حال دست به دعا برمى‏داشتند به ویژه د

ر ایام قدر به دعا و نیایش سفارش مؤکّد داشتند. سالک صادق، امام العرفا آیت‌الله‏ میرزا جواد مَلِکى تبریزى مى‏گوید:

اوقاتى که در آن ساعت دعا مقبول مى‏افتد سه شب قدر از ماه رمضان است و افضل آن‌ها، شب «جهنى» (شب بیست و سوم) آن ماه است.

د. قرائت قرآن: قرائت قرآن گرچه همواره و در همه حال عملى ممدوح و محبوب و تجدید عهد با پیمان‌نامه الهى است، ولى ماه رمضان به ویژه روزها و شب‌های قدر، بسیار توصیه شده است. چرا که بهار قرآن است.

تلاوت آیات وحیانى، هنگامى ارزش مضاعف مى‏یابد که خواننده به مفاهیم آن توجه کند و در معانى کلمات دقیق شود؛ و در پیام آیات تدبر نماید. نیز همزمان با قرائت، معانى آن را در ذهن به تصویر کشد و تجسم بخشد و روح خود را به آن عرضه کند؛ خود را مخاطب مستقیم خداى رحمان بداند و در برابر آن تسلیم شود و به قصد تعبد و محض بندگى آن را بخواند و در دریافت روح معانى قرآن کوتاهى نکند.

 2. رذیلت‌زدایى

 در شب‌های قدر به دو چیز باید توجه بیشتر نمود: یکى: سعادتمندى و قرار گرفتن در ردیف سعادتمندان و انسان‌های خوش‌فرجام، و دوم: دورى از شقاوت و بدبختى و ترک صفات زشت و ناپسند. از این رو است که پیوسته در دعاهاى مخصوص شب‌های احیاء مى‏خوانیم:

«وَ أَنْ تَجْعَلَ اسْمِی فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ فِی السُّعَدَاءِ وَ رُوحِی مَعَ الشُّهَدَاءِ

خدایا امشب نام مرا در میان سعادتمندان و روحم را با شهداى راه حق قرا ده».

با شرح صدر و گشادن دل و جان درون، درب سعادت به روى انسان گشوده مى‏شود؛ و با بستن درب‏هاى عجب و غرور و صفات زشت دیگر درِ شقاوت را مى‏توان به روى خود بست. در این مسیر، بهترین راه، رجوع به ضمیر و عقل بیدار و وجدان سلیم است، باید پیوسته نفس را نکوهش کرد و از عملکرد نادرست گذشته اظهار ندامت نمود و تصمیم بر ترک بدى‏ها در آینده گرفت، به خصوص بدی‌هایی که به ما روحانیان و مبلغان بیشتر روى مى‏آورد، همانند عجب و غرور، که بیمارى روانى بسیار خطرناکى بوده و عمدتاً گریبان‌گیر عالمان و خطیبان برجسته و داعیان دینى مى‏گردد.

«عُجب» خطرناک‏تر از تکبر و خودپسندى است. عجب، احساس خودکفایى در معنویات و احساس غنا و بى‏نیازى در عرصه خودسازى است؛ با این توضیح که عُجب یعنى این که انسان کار نیک خود را بزرگ بشمارد و چون کار نیکى انجام داده، خودش را آدم نیکى بداند و از آن‌جا که در انجام وظیفه کوتاهى نکرده در دل خود مباهات کند و خود را سرافراز و از دیگران که کوتاهى کرده‏اند بهتر بداند و قلباً آن‌ها را تحقیر نماید.

این بیمارى روحى آثار و پیامدهاى ناگوارى در پى دارد و اگر انسان متوجه نفوذ چنین بیمارى در روح خود نشود، رفع و دفع آن بسیار مشکل خواهد شد.

مرحوم شیخ عباس قمى می‏نویسد: از احادیث چنین بر مى‏آید که عجب از گناهان ظاهرى سخت‏تر است، براى اینکه عجب گناه دل است. گناهان ظاهرى با توبه از بین می‏رود و عبادات کفّاره آن‌ها مى‏گردند، اما عجب که صفتى است نفسانى، هم زایل کردنش مشکل است و هم عبادات را فاسد مى‏کند و مضرات بسیار دارد از جمله آنکه: آدمى را متکبر مى‏سازد و گناهانش را از یادش مى‏برد و در اثر غرور، خود را از مکر و عذاب خدا ایمن می‌داند و مى‏پندارد که او در پیشگاه خدا مقام و منزلتى دارد.

افزون بر آن، شخص مبتلا به عجب از بس که به رأى و عقل خود، معتقد است از سؤال و استفاده و استشاره دیگران محروم مى‏ماند، و چه‏بسا به رأى نادرست خود، اصرار مى‏ورزد.

با نظر به این خطرات و آسیب‌های روحى عُجب است که امیرمؤمنان على‌بن‌ابى‏طالب (ع) مى‏فرماید:

«سَیِّئَةٌ تَسُوؤُکَ خَیْرٌ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُک‏

 کار نادرستى که تو را ناگواراست و همراه با تنفر انجام مى‏دهى، بهتر از کار خوبى است که تو را به عجب و غرور وامى‏دارد».

و امام جعفر صادق (ع) نیز در این باره مى‏فرماید:

عُجب؛ گناهى است که بذرش کفر است و زمینش نفاق، آبش ستم، شاخه‌هایش جهل، برگش گمراهى و میوه‏اش لعنت و خلود در دوزخ است. هر که داراى صفت عجب شود بداند که بذر کفر افشانده و زراعت نفاق کرده و ناچار زراعتش ثمر خواهد داد.

 3. اصلاحات اجتماعی

 اصلاح دادن میان مردم، از توصیه‏هاى جدى و مؤکد قرآن کریم است که وساطت را در این مسیر عمل شایسته مى‏داند؛ و مستقیماً به آن امر مى‏کند در حدى که نجوا و تبادل سخنان سرى و صحبت‌های درگوشى را تنها در موارد خاصى چون صدقه و اصلاح بین ذات جایز مى‏داند. اهمیت در این عمل همین قدر کافى است که دروغ‌گویى در این مقوله جایز است. اصلاح میان چند نفر که با هم فاصله گرفته‏اند، پاداش بى‏حساب دارد و در زبان پیامبر از انجام نماز و روزه مستحبى ارزشمندتر است؛به ویژه اگر این عمل شایسته و انسانى در ایام رمضان مخصوصاً در ایام قدر صورت پذیرد، ارزش و اجر و پاداش مضاعفى مى‏یابد. آخرین وصیت امیرمؤمنان بر شیعیان در شب‌های قدر، شاهد عادل و دلیل زنده بر آن است. اصولاً پنج خصلت پسندیده را باید در ایام قدر زنده 

کرد. آن‌ها سرآمد صفات ممدوح آدمى‏اند و داشتن این صفات، مستلزم داشتن تمام صفات نیک و ملازم با حقیقت ایمان است. داشتن آن‌ها، نفس را براى کسب تقوا و اصلاح ذات‌البین و اطاعت خدا و رسول آماده مى‏کنند. این پنج خصلت به قرار زیر هستند:

تأثیر قلبى از یاد خدا؛ یعنى دل از درون بترسد و تکان بخورد؛

فزونى ایمان با گوش‌سپارى به قرآن؛

توکل راستین به خدا؛

اقامه نماز؛

انفاق مالى به دیگران و مستمندان.

سه صفت اول، صفت قلبى و از اعمال درون ذاتى است؛ و دو صفت اخیر، از اعمال جوارح و برون قلبى است.

قرآن کریم در بیان این صفات ترتیب منطقى را در میان آن‌ها رعایت کرده است:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ

مؤمنان تنها کسانى هستند که چون یاد خدا شود، دل‌هایشان ترسان شود، و چون آیات او بر آن‌ها تلاوت شود، ایمانشان را بیفزاید و بر خداى خویش توکل کنند؛ همانان که نماز را بر پا دارند و از آنچه روزیشان داده‏ایم انفاق کنند».

 سیره صالحان در شب‌های قدر

سیره رسول خدا (ص) سرمشق همه خلایق و حتى اسوه امامان معصوم (ع) بود. آن حضرت در شب‌های قدر، حال و هواى دیگرى داشت. امیرمؤمنان على‌بن‌ابى‌طالب (ع) در این باره مى‏فرماید:

پیامبر اسلام خود و خاندانش در دهه آخر ماه مبارک رمضان، شب را احیا مى‏کردند (و به خواب نمى‏رفتند).

امام صادق (ع) سیره ایشان را چنین ترسیم مى‏کند:

«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا دَخَلَ الْعَشْرُ الْأَوَاخِرُ شَدَّ الْمِئْزَرَ وَ اجْتَنَبَ النِّسَاءَ وَ أَحْیَا اللَّیْلَ وَ تَفَرَّغَ لِلْعِبَادَة

چون دهه آخر ماه رمضان فرا مى‏رسید، رسول خدا (ص) کمر همت مى‏بست و از زنان خود دورى مى‏جست، شب‌ها را احیا مى‏داشت و تمام وقت به عبادت مى‏پرداخت».

حضرت فاطمة‌الزهرا (س) نیز چون پدر معصومش، شب‌های قدر را احیا مى‏داشت نه تنها خودش، شب‌زنده‌دار بود بلکه کودکان و نوجوانان خانه را نیز با این سنت آشنا مى‏ساخت و شب‌های قدر که فرامى‏رسید به فرزندان خود، توصیه مى‏کرد غذاى کمترى بخورند تا بر اثر پرخورى زودتر به خواب نروند و براى شب‌زنده‌دارى حال و نشاط بیشترى بیابند.

همه ائمه (ع) از این سیره شایسته نبوى و فاطمى، تبعیت مى‏کردند و عالمان و عارفان صادق نیز این سنت را تداوم مى‏بخشیدند؛ براى نمونه حضرت علامه طباطبائى سیره استادش، سیدعلى قاضى طباطبایى را در شب‏هاى قدر چنین توصیف مى‏کند: روش قاضى طباطبایى این بود که در ماه مبارک رمضان، ساعت چهارِ شب در منزل خود، رفقاى خود را مى‏پذیرفتند و مجلس اخلاق و موعظه ایشان تا ساعت شش از شب، گذشته، طول مى‏کشیده در دهه اول و دوم چنین بود، ولى در دهه سوم، ایشان مجلس را تعطیل مى‏کرد و تا آخر ماه رمضان هیچ کس ایشان را نمى‏دید. چه بسا به مشاهد مقدس مشرف مى‏شدند و به دور از دید مردم، همچنان به مجاهدت و تزکیه نفس و خودسازى ادامه مى‏دادند.

امام خمینى (ره) نیز به محض طلوع ماه رمضان دیدار رسمى و عمومى با مردم و برخى از کارهاى خود را تعطیل مى‏کردند و به تفکرات تنهایى و به دعا و نیایش و عبادت و خودسازى مى‏پرداختند و جان تازه‏اى مى‏گرفتند و پس از پایان ماه رمضان، با قدرت و توان و تأییدات مضاعف الهى و معنوى، در صحنه سیاست و کرسى قیادت حضور مى‏یافتند.

این روش عالمان شیعى و فقیهان و عارفانِ سرآمد، ریشه در سیره پیامبر دارد؛ ایشان حتى پیش از بعثت، راهى کوه حرا مى‏شدند و به دور از محیط جهل‌آلود مردم مکه عزلت مى‏گزیدند؛ چونان حضرت موسى که به کوه سینا به مناجات با خدا مى‏رفت.

آرى حضور فعال و مثبت و موفقیت‏آمیز، در صحنه‏هاى سیاسى و اجتماعى و جهاد و انقلاب، حضور عرفانى در محضر معبود را مى‏طلبد تا بدینسان در میدان عمل، قدرت روحى بیابند و بر شیاطین بیرونى ظفر یابند و این وعده صادقانه خداست که:

«وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ

و آنان که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعاً به راه‌های خود، هدایتشان خواهیم کرد، و خداوند با نیکوکاران است».
برگرفته از مقاله شب قدر از منظر قرآن 

نویسنده: جعفر وفا

پژوهش‌گر و کادر علمى پژوهشکده تحقیقات اسلامی

خاطرات جبهه (شهید خرازی)

.

وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:

ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ . ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ 25 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ… ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ ! دﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰِ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ 

ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ…

حدیث کساء کلید حل مشکلات


حدیث شریف کسا، روایتی است از عظمت پنج‌تن آل عبا، روایتی جالب و جاذب از پنج بزرگواری که محور عالم هستی هستند؛ فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش. سلام الله علیهم اجمعین.

حضرت آیت‌الله بهجت‌ قدس‌سره مانند دیگر عالمان بزرگ شیعه توجه ویژه‌ای به این حدیث داشت. شاید چشم‌گیرترین امری که در این‌باره از ایشان مشهود بود، قرائت دائمی حدیث کسا بود. ایشان شب‌ها این حدیث را قرائت می‌کرد و حتی در سالیانی دورتر، افراد خانواده را گرد هم می‌آورد و به همراه ایشان حدیث کسا می‌خواند. گاهی هم در لابه‌لای کلامش به فرازهای آن روایت اشاره می‌کرد و گاهی هم صراحتاً درباره حدیث کسا سخن می‌گفت. باور ایشان این بود که امام عصر‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف به مجالس حدیث کسا توجه ویژه‌ای دارند. گاهی هم در پاسخ به شبهاتی که درباره سند این روایت مطرح می‌شد، مطالب روشن‌گری بیان می‌فرمودند؛ به‌عنوان مثال حضرت آیت‌الله بهجت‌ قدس‌سره معتقد بودند کسانی که اهل تعقل و درایت باشند و با دقت در عجایب این حدیث بنگرند، صحت این روایت را می‌یابند و دیگر نیازی به سند آن ندارند.

می‌فرمودند: «عجائب و غرایبی در حدیث کساست. خدا می‌داند کسی بشمارد که چقدر معجزه در آن است، خیلی کار بزرگی کرده است». این فرمایش از آن عالم بزرگ، کلیدی است برای باز کردن باب تفکر و تدبر در این حدیث.

در آغاز آنچه نظر خواننده این حدیث را به خود جلب می‌کند این است که راوی آن، که خبر از غیب آسمان‌ها می‌دهد، وجود مقدس فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها است. ایشان سخن از نزول فرشته وحی می‌دهد و آنچه را که خداوند متعال به آن فرشته فرموده بیان می‌کند. سرچشمه علم او،‌ علم لایزال خداوند تبارک و تعالی است. از سلمان فارسی روایت شده: «عماربن‌یاسر به من گفت: آیا مى‏‌خواهى چیز عجیبى را برایت نقل کنم؟ گفتم: نقل کن اى عمار! گفت: آرى، من شاهد بودم که روزى على بن ابى‌طالب بر فاطمه داخل شد، هنگامى که‏ چشمان فاطمه بر او افتاد، گفت: نزدیک بیا تا به تو بگویم که در جهان هستى چه بوده، چه هست، و تا روز قیامت چه خواهد شد. عمار گفت: در این حال دیدم که على بازگشت، پس من هم به دنبال او بازگشتم تا اینکه به حضور پیامبر رسید، پس پیامبر به او گفت: اى ابوالحسن! نزدیک‌تر بیا، پس على نزدیک‌تر رفت و در کنار او نشست و پیامبر به وى فرمود: حال تو مى‏‌گویى یا من بگویم؟ على فرمود: شما بگویید بهتر است. پس رسول خدا فرمود: مثل اینکه فاطمه به تو چنین و چنان گفته است و تو نزد من آمده‏‌اى تا درباره آن جویا شوى. على پرسید: آیا نور فاطمه از نور ماست؟ پیامبر فرمود: آیا تردید دارى؟ البته که چنین است و على سجده شکر نمود».[1]

حضرت آیت‌الله بهجت‌ قدس‌سره می‌فرمود: «کسی که حدیث کسا را از روی دقت ببیند [متوجه می‌شود که] خود حضرت [زهرا] خبر می‌دهد جبرئیل آمد پهلوی ما. نمی‌گوید پدر من گفت که جبرئیل آمد. خودش به الهام الهی فهمیده بود چنین سؤال کرد، چنین تقاضا کرد از خدا؛ هیچ نمی‌گوید که پدر من گفت که جبرئیل تقاضا کرد از خدا، خدا اجازه داد که پایین بیاید».

این حدیث، بیان شأن نزول آیه تطهیر است؛ آیه‌ای که یکی از مهم‌ترین براهین شیعه برای اثبات عصمت اهل‌بیت علیهم‌السلام است؛ چراکه در کتب شیعه و سنی بیان شده که مقصود از اهل‌بیت در آیه «إنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ، أهلَ‌البَیتِ …»، همین پنج وجود مقدس هستند. اینها کسانی‌اند که خدا ایشان را از رجس و پلیدی پاک کرده است. اهمیت اثبات عصمت نیز بر کسی پوشیده نیست؛ چراکه اگر بدانیم کسی از جانب خدا از هرگونه زشتی پاک شده، می‌توانیم با آرامش خاطر، تمام وجودمان را به او بسپاریم و از او تبعیت نماییم.

یکی از نکات قابل تأملی که در حدیث کسا نمایان است، عبارات سرشار از محبت و احترامی است که وجود مقدس زهرای اطهر در مواجهه با همسر و فرزندانش به‌کار می‌برد. این عبارات بازگو‌کننده عظمت مقام این خانواده و ادب، معرفت و محبت شگرف فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها نسبت ایشان است؛ آنجا که به فرزندانش می‌فرماید: «السلام علیک یا ولدی و یا قرة عینی و ثمرة فؤادی» و نیز آنجا که همسر بزرگوار خود را این‌گونه خطاب می‌کند: «و علیک السلام یا اباالحسن و یا امیرالمؤمنین».


آیت‌الله بهجت‌ رحمه‌الله می‌فرمود: «چند معجزه در حدیث کساست؛ به امام حسن‌ علیه‌السلام می‌فرماید: صاحب حوض هستی. آیا تا به حال گفته بود تو صاحب حوض من هستی؟! به امام حسین‌ علیه‌السلام می‌گوید: تو شافع امت من هستی».

شاید بتوان گفت سفره عام لطف و مغفرت الهی، در هیچ درگاهی چون درگاه امام حسین‌ علیه‌السلام گسترده نیست. ثواب‌های عظیمی که خداوند متعال برای عزاداران و گریه‌کنندگان بر سیدالشهدا علیه‌السلام قرار داده، پاداش‌های فوق‌العاده‌ای که برای زیارت آن حضرت شمرده شده و موارد مشابه، همه گویای مقام شفاعت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام است. امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ لَا یُرِیدُ بِهِ إِلَّا وَجْهَ اللَّهِ تَعَالَى غُفِرَ لَهُ جَمِیعُ ذُنُوبِهِ وَ لَوْ کَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ فَاسْتَکْثِرُوا مِنْ زِیَارَتِهِ یَغْفِرِ اللَّهُ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ؛ کسی که مزار حسین‌بن‌علی را زیارت کند و از آن زیارت نیتی جز جلب رضای الهی نداشته باشد، تمام گناهانش آمرزیده می‌شود، هرچند به اندازه کف‌هایی باشد که در روی آب دریا پدیدار می‌شود؛ پس زیاد به زیارت او بروید تا خدا گناهانتان را بیامرزد».

خاکساری در درگاه سیدالشهدا‌ علیه‌السلام موجب رضای الهی است؛ تاآنجاکه در روز عرفه خدای متعال ابتدا به زوّار آن حضرت توجه می‌کند و سپس به کسانی که در صحرای عرفات هستند. آیت‌الله بهجت‌ قدس‌سره می‌فرماید: «همان وقتی که زائرین عرفه در کربلا هستند، روایت معتبر دارد به اینکه خدا اول نظر رحمت به زوار حسین در کربلا می‌کند، ثانیاً به زوار عرفات؛ به این علت که کاری کرد که نکرده بود من مضی، و نخواهد کرد من یأتی».

در فرازی دیگر از حدیث کسا آمده است: «یا عَلِیُّ وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیّاً، وَاصْطَفانی بِالرِّسالَةِ نَجِیّاً، ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الْأَرْضِ، وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا، وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاَّ وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ، وَلا مَغْمُومٌ اِلاَّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ، وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاَّ وَقَضَی اللّهُ حاجَتَهُ؛ اى على سوگند بدان‌که مرا به حق به نبوت برانگیخت و به رسالت و نجات دادن [خلق] برگزید، ذکر نشود این خبر ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمین که در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند و در میان آنها اندوهناکى باشد، جز آنکه خدا اندوهش را برطرف کند؛ و نه غمناکى جز آنکه خدا غمش را بگشاید؛ و نه حاجتمندی باشد جز آنکه خدا حاجتش را برآورد».

شاید همین تصریحی که در حدیث کسا درباره برطرف شدن مشکلات است موجب شده بود که حضرت‌ آیت‌الله‌ بهجت‌ قدس‌سره برای رفع گرفتاری‌ها و شفای بیماران، به قرائت این حدیث توصیه کند و به قرائت جمعی آن، توجه خاصی داشته باشد.

[1]. بحارالانوار،‌ ج4٣، ص٨.

منبع:پایگاه حفظ و نشر آثار آیت الله العظمی بهجت(ره)

حدیث تصویری از امام حسن (ع)

امر به معروف و نهی از منکر در سیره علما

مصاديق امربه‌معروف و نهي‌ازمنکر در سيره علما

انسان يگـانه مـوجودي است‌ كه‌ بيشترين نياز را به تربيت و رسيدن‌ به‌ كمال‌ دارد‌. خداوند‌ متعال عالمان دين را‌ پس از انـبيا و اولياي الهی، به‌عنوان مهم‌ترين عنصر تـربيتی بـشری قرار داده اسـت. عـالمان و روحـانيان نيز‌ در‌ دوره‌هايی گوناگون با بهره‌گيری از سـيره پيشـوايان دين‌، به‌ ايفای نقش‌ تربيتيی خويش‌ پرداخته، امت خويش را از تباهی ها به‌سوی سـعادت و کـمال رهنمون ساختند. تاريخ‌ نگاران در کتاب‌های تاريخی، مـصاديق بسياری از جان‌ فشانی علما در زمـينه اجـراي فريضة امربه‌معروف و نهی ازمنکر نگاشته‌اند‌ کـه در ادامـه به بيان برخی از اين مصاديق مي‌پردازيم.

ظلم‌ستيزي

يکي از صفات بارز روحانيان، که سرمشق مـصلحان در طـول تاريخ قرار گرفته، روحية ظـلم‌ستيزي و حـمايت از مـحرومان و مظلومان‌ بوده‌ اسـت. اين روحـيه ريشه در فرموده‌هاي اميرمؤمنان7 دارد کـه خـطاب به فرزندانش فرمود: «كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً؛ (نهج‌البلاغه، نامه 45) بکوشيد همواره با ظـلم در سـتيز بوده‌ و ياور‌ مظلوم باشيد.» اين

1. منظور آقاي عـبدالکريم حـائري يزدي، بنيان‌گذار حـوزة عـلمية قـم، است که در سياست روشـي معتدل داشته است.

روحية انساني، که‌ در‌ سياست علوي جايگاه ويژه‌اي داشته‌، در‌ انديشه و سيرة سياسي امـام خميني= بـا ابعاد گسترده مشهور است؛ زيرا امام نـه‌تنها در مـحدودة داخـل کـشور، بـلکه در سطح بين‌المللي و تـمام جـهان، نداي حمايت‌ از‌ مظلوم و مقابله با ظالم‌ و مستکبران‌ را سر داد و همگان را به مبارزه با ظلم و استکبار فراخواند.

امـام امـت بـا الهام از بينش سياسي و قرآني جدش، علي7، مـي‌کوشيد تـا روحـية مـقابله بـا ظـلم و استکبار را در‌ بين‌ امت اسلامي به‌وجود آورد و در مناسبت‌هاي گوناگون، امت اسلامي را به مبارزه با استبداد دعوت کرده و با سخنان آتشين خود جرئت و جسارت در برابر حکام ستمگر را در روح و جان‌ ملت‌هاي‌ مـظلوم و تحت‌ ستم القا نمود. ايشان فرمود: ما وظيفه داريم که مردم مظلوم و محروم را نجات دهيم، ما بايد‌ پشتيبان مظلوم و دشمن ظالم باشيم، علماي اسلام موظفند مبارزه کنند و حکومت‌هاي‌ ظالم‌ را‌ سرنگون نـمايند و حـکومت اسلامي تشکيل دهند (امام خميني، 1339ب: 8 ـ 37).

امام خميني= با جديت تمام در حمايت از ‌‌مظلومان‌ فلسطين، روز جمعة آخر ماه مبارک رمضان را، براي هميشه، روز مبارزه با‌ اسرائيل‌ و حمايت‌ از مظلومان فلسطيني اعلام کرد.

يکي ديگـر از عـلمايي که تا پاي جان به مبارزه‌ و ظلم‌ستيزي خود ادامه داد، آيت‌الله سيدحسن مدرس بود. ايشان، از علماي مبارز و آزادي‌خواه‌ بود که همواره از‌ سنگر‌ مجلس و روحانيت، بـا اسـتبداد رضاخاني در ستيز بود. وي در زماني كه قـلم‌ها شـكسته و زبان‏ها بسته و گلوها فشرده بود، از اظهار حق و ابطال باطل دريغ نمي‏كرد. اين عالم برجسته با روحي‌ بزرگ و مملو از ايمان و صفا و حقيقت و زباني چون حيدر كرار، در مقابل هـمة ظـالمان عصر خويش ايستاد و فـرياد دفـاع از مظلوم برآورد و از اعماق وجود خويش حق را بيان و جنايات را‌ آشكار‌ كرد و مجال را بر رضاخان و اطرافيان او تنگ و روزگارشان را سياه كرد و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزيز و ملت شريف نثار كرد (پژوهشکده تحقيقات اسلامي سپاه، 1386‌: 117‌).

از ديگـر مـبارزان ضدِّ ظلم و ستم مي‌توان به شهيد نواب صفوي اشاره کرد. روحيه مذهبي و مبارزة وي از همان ابتداي دوران جواني، كاملاً آشكار بود. وي روزي شاهد سيلي‌زدن‌ يك‌ انگليسي به يك كارگر ايراني بود. سيد كه از اين ماجرا به خـشم آمـده بود شـورشي را در آنجا به راه انداخت و از آنجا كه جان وي در خطر‌ بود‌، دوستانش‌ وي را به نجف فرستادند‌ (دواني‌، 1377‌، ج2: 196). شهيد نواب پس از بازگشت به ايران بـه مبارزات خود در برابر ظلم رضاخان ادامه مي‌دهد و تا پاي جان در‌ اين‌ عـرصه‌ پيش مـي‌رود. وي بـا روحية ظلم‌ستيزي خود تأثير‌ به‌سزايي‌ در تاريخ ايران مي‌گذارد که از آن ميان مي‌توان به نقش وي در ملي شدن صنعت نفت اشـاره ‌ ‌کـرد‌ (نظرپور‌، 1385‌: 156؛ لطيفي پاکده، 1387: 47).

سازش‌ناپذيري با مستکبران

يکي از‌ صفات بارز در زندگي بسياري از عالمان دين، روحـية صـلابت و مـقاومت و سازش‌ناپذيري با دشمنان دين و امت اسلامي بوده‌ که‌ نمونه‌هاي‌ فراواني در تاريخ اسلام ثبت شده است. اين روحـية ارزشمند و الهي‌، در‌ سيرة علمي و عملي مدرِّس جلوه‌هاي بسيار روشن و انکارناپذير داشته است، زيرا او در هـمة عمر با‌ برکت‌ خـود‌ هـرگز با دشمنان اسلام و امت اسلامي سازش نکرده و مصلحت اسلام را بر‌ همه‌چيز‌ مقدم‌ داشت. در ايامي که رضاخان با وجود مخالفت‌هاي شديد مدرس، به روي کار آمد‌، در‌ پاسخ‌ به اين پرسش كه آيا از اين پس در مبارزة خود اميد مـوفقيت داريد؟ گفته‌ بود‌:

من در اين كشمكش چشم از حيات پوشيده، از مرگ باك ندارم. آرزو‌ دارم‌ اگر‌ خونم بريزد، فايده‏اي در حصول آزادي داشته باشد. منِ تنها، از دستگاه سردار سپه‌ نمي‏ترسم‌، امّا او با تمام قدرت و جلال و سلطنتش از مـن مـي‏ترسد» (بنياد تاريخ انقلاب‌ اسلامي‌، 1366‌، ج1: 94).

يكي از مهم‌ترين حادثه‏هايي كه روحية سازش‌ناپذيري مدرس در آن كاملاً مشهود است، قضيّه‌ اولتيماتوم‌ دولت شوروي (روسيه) و مخالفت وي با اين اولتيماتوم است. در سال 1333‌ قمري‌ روس‏ها‌ قسمت‏هايي از ايران را تصرف كردند و دولت ايران را تحت فشار قرار دادنـد كه بـايد‌ هزينة‌ نگهداري‌ مناطق اشغالي را قبول كند و به اين دولت بپردازد؛ اگر دولت نپذيرد‌، پايتخت‌ را اشغال نظامي خواهند كرد. و دولت ايران فقط 48 ساعت مهلت دارد. دراين‌زمان، مجلس شوراي ملي‌ تشكيل‌ مي‌شود. نمايندگان آماده ولي بلاتكليف مانده‏اند. دراين‌موقع، مـدرس در نـطقي مختصر، با‌ آرامش‌ كامل و كلمات شمرده، مي‌گويد: آقايان اگر مشيّت‌ امور‌ بر‌ اين قرار گرفته باشد كه آزادي و استقلال‌ ما‌ به‌زور از ما سلب شود، سزاوار نيست ما خودمان به دست خودمان آنـ‌ را‌ امـضا كنـيم. آن‌گاه با فرياد‌ مي‌گويد‌: «نـه! مـا‌ هـرگز‌ تسليم‌ نمي‏شويم و از اين تهديدها نمي‏هراسيم (باقي‌، 1370‌: 35 ـ 36).1

امام دربارة اثر فوق‏العاده اقدام شجاعانة اين مجتهد متعهد و زمان‏شناس‌، كه‌ باعث شد نمايندگان وحشت‌زدة مجلس روحـيه‌ بـگيرند، مـي‏فرمايد: يك روحاني‌ با‌ دست لرزان آمد پشت تريبون‌ ايستاد‌ و گـفت: حـالا كه بناست از بين برويم، چرا خودمان از بين ببريم خودمان‌ را؟ رأي‌ مخالف داد. بقيه جرئت پيدا‌ كردند‌ و رأي‌ مخالف [دادند] رد‌ كردند‌ اولتيماتوم را. آن‌ها هم‌ هـيچ‌ غـلطي نـكردند (امام خميني=، 1361ج، ج1: 311).

حضرت امام در سيرة جهادي و روش مبارزات خود، با‌ تأسي‌ بـه آية شريفه «لا تَظْلِمُونَ وَ‌ لا‌ تُظْلَمُونَ» (بقره‌: 279‌)؛ هيچ‌گاه‌ ستم را برنمي‏تافت و با‌ ستمگران سازش نمي‏كرد.» تن ندادن به خواسته‏هاي رژيم ستم‌شاهي پيش از انقلاب و نـفي سـياست‏هاي تـوسعه‏طلبانة‌ امريكا‌ پس از انقلاب، از جلوه‏هاي بارز‌ روحية‌ سازش‏ناپذيري‌ امام‌ است‌.

1. با تصرف و تـلخيص‌.

در‌ دوران جـنگ تحميلي ـ با آنكه دشمن مناطقي از غرب و جنوب كشور را در تصرف خود داشت‌ ـ برخي‌ سازمان‏هاي‌ بين‏المللي و گروه‏هاي وابـستة داخـلي، نـظام جمهوري اسلامي‌ را‌ به‌ سازش‌ با‌ رژيم‌ بعث دعوت مي‏كردند، امّا حضرت امـام، دراينـ‌شرايط، بـا مطرح‌كردن سه شرط معقول و منطقي عقب‌نشيني دشمن، تعيين متجاوز و پرداخت غرامت براي پايان جنگ، در پاسـخ بـه آنـان فرمود‌:

ما تا همان مسائلي كه در اول جنگ گفتيم، تا آن مسائل تحقق پيدا نكند، ما در دفاع خـودمان سـر جاي خودمان ايستاده‏ايم» (امام خميني(، 1361 الف، ج18: 21).

امام‌ در‌ طول دوران دفاع مقدّس پيوسته ملت ايران را به نـپذيرفتن طـرح‏هاي سـازش‏كارانة برخي از مدعيان صلح‏طلبي دعوت مي‏کرد و نتايج زيانبار سازش با ستمگران و متجاوزان را يادآور مي‌شد:

[مردم‏] بـايد‌ بـدانند‌ كه سازش امروز نابودي تا آخر است، دفن اسلام است تا آخر، مردم بـايد مـحكم بـايستند و از اسلام و كشور دفاع كنند و از توطئه‏ها‌ به‌ خود هراس راه ندهند (همان‌، ج19‌: 59).

ياران امام نيز با پيروي از ايشان روحـية سـازش‌ناپذيري را در خود تقويت کرده و تا پاي جان بر سر اين عقيده ايستادند. از‌ جمله‌ شخصيت‌هايي کـه اين روحـيه‌ در‌ او بـروز فراواني داشت، نمايندة امام در سپاه بود. مقام معظم رهبري( دربارة شهيد محلاتي= مي‌فرمايند: «يك خصوصيت در مرحوم آقـاي مـحلاتي اسـت كه آن خصوصيت براي عناصر انقلابي خيلي مهم‌ است‌ و آن خصلت سازش‌ناپذيري و مبارزه‌گري و غيرت دينـي و آمـادگي براي فداكاري و تلاش است. همه‌كس حاضر نيست راحتي و زندگي آرام خودش را به‌خاطر هدف‌ها و آرمان‌هايي كه بايد براي آنـ‌ها مـبارزه كرد، تهديد كند‌. ايشان‌ از جمله‌ افرادي بود كه به‌راحتي زندگي را، آسايش را، درآمد را، عنوان را، كه اين آخـري بـه نظر‌ من از همه مهم‌تر است، نثار مـبارزه مـي‌كرد و حـتي حاضر بود‌ يك‌ جايي‌ از آبروي خودش مايه بـگذارد، از حـيثيت و عنوان خودش مايه بگذارد … من تا الان هيچ فردي را ‌‌نديدم‌ که در مبارزات عمومي آنـ‌جور سـازش‌ناپذير و خستگي‌ناپذير باشد، در کار جمعي زود آشـنا‌ و زود‌ آشـتي‌ و سهل‌المعونه بـاشد، آن آدمـي کـه آن‌جور در مقابل دشمن سازش‌ناپذير بود و مـبارزه را بـه‌هيچ‌وجه ترک‌ نمي‌کرد، به دوستان که مي‌رسيد يک آدم سازش‌پذير و رام و بدون لجاجتي مشاهده مي‌شد‌، چـه دوران پيش از‌ انـقلاب‌، چه دوران بعد از انقلاب. چهرة ايشان اجـمالاً چهرة يک مبارز خستگي‌ناپذير، صـميمي و مـخلصي است که وقتي او نباشد جـاي او را بـه‌آساني نمي‌شود پر کرد» (امام خامنه‌اي، 1366: 18).

ترويج‌ روحيه مبارزه‌طلبي

روحية مبارزه و جهاد در راه خدا، ريشه در بـينش اعـتقادي، تربيت و شرايط سياسي و اجتماعي عـالمان دينـي داشـته است. اين روحيه در مـيان بـسياري از علماي شيعه وجود داشـته اسـت‌.

از‌ عالماني که مي‌توان او را در زمره مبارزان راه حق و حقيقت به‌شمار آورد، شهيد مرتضي مطهري است. وي از جمله مـجاهداني اسـت که از سال 41، در همة فعاليت‌هاي انقلابي‌ بـه‌ رهـبري امام خميني=، بـه‌طور فـعال، حـضور داشت. شهيد مطهري جـزو نخستين افرادي بود که پس از سرکوب خونين قيام پانزدهم خرداد 1342 بازداشت شد. اين قيام در پي انتشار خبر‌ دسـتگيري‌ امـام خميني= صورت گرفت. وي پس از سپري‌کردن دورة زندان، به تـبليغ و سـخنراني در مـساجد مـشهور تـهران ـ از جمله مسجد هـدايت، مـسجد جامع نارمک و مسجد اتفاق ـ متمرکز شد و اين در‌ حالي‌ بود‌ که ساواک کنترل و مراقبت شديدي‌ از‌ او‌ به عمل مـي‌آورد. سـخنراني‌هاي روشـنگرانه و مبارزات شهيد مطهري به تهران محدود نـمي‌شد، بـلکه ايشـان در دانـشگاه‌هاي شـهرها بـه افشاگري و سخنراني پرداخت‌ که‌ اين‌ امر از سوي دانشجويان استقبال شد. درپي حملة‌ نيروهاي‌ اسرائيلي به مردم بي‌دفاع فلسطين و اخراج تعداد زيادي از مردم مظلوم اين سرزمين در سال1349، شهيد مطهري به‌ هـمراه‌ علامه‌ طباطبايي و آيت‌الله موسوي زنجاني شماره حساب‌هايي براي کمک به جنگ‌زدگان‌ افتتاح کردند که حساسيت فوق‌العاده ساواک را برانگيخت؛ چنان‌که به روش‌هاي گوناگون سعي در تهديد و ترساندن آنان داشتند‌؛ (روحاني‌، 1376‌: 839). مطهري هـمچنان بـه سخنراني‌هاي متعدد و مبارزات خود در مساجد الجواد‌ و هدايت‌ ادامه داد که البته، هر دو مسجد را در سال1351 بستند. ساواک با احساس خطر‌ از‌ جانب‌ سخنرانان حسينية ارشاد، اين محل را نيز تعطيل کرد. درپي اين تعطيلي‌، تعدادي‌ از‌ جـوانان و دانـشجويان مسلمان در مقابل درب بستة حسينية ارشاد دست به تظاهرات زدند که‌ به‌ دستگيري‌ هفده نفر از آنان، از جمله استاد مطهري، منجر شد (همان: 207 ـ 208). ايشان‌ پسـ‌ از تـحمل مدتي حبس و بازجويي‌هاي مفصل، سـرانجام آزاد شـد. اما اين دستگيري و حبس‌ او‌ را‌ از فعاليت‌ها و مبارزاتش بازنداشت و ايشان پس از آزادي همان روية سابق خود را ادامه‌ داد‌. شهرت و اعتباري که سخنراني‌هاي او پيدا کرده بود، باعث مي‌شد وي براي ايراد‌ سخنراني‌ به‌ شهرستان‌هاي مـتعددي دعـوت شود. در ادامة اين فعاليت‌ها بـود کـه ساواک ايشان را ممنوع‌المنبر کرد‌ (کردي‌، همان: 209). و پس از مدتي، به همکاري علمي و آموزشي وي نيز، به‌عنوان‌ رئيس‌ دپارتمان‌ فلسفه دانشکده الهيات، خاتمه داده شد (همان: 360). شهيد مطهري در سال1355 در مسافرتي‌ به‌ نجف‌ اشرف موفق شـد بـا حضرت امام= ديدار کند. اين اقدام باتوجه‌به حساسيت ساواک‌، در‌ نوع خود، کار بسيار خطرناکي بود (مطهري، 1368: 11). همچنين، مطهري در طي سال‌هاي 1355-1357‌ در‌ بيشتر جلسات روحانيان مبارز در تهران شرکت مؤثر و محوري داشت. اين جلسات‌ اساس‌ جامعة روحـانيت مـبارز تهران را شـکل داد‌. سازمان‌ مجاهدين‌ خلق در سال1354، که تا آن‌ زمان‌ خود را يک گروه مبارز اسلامي مطرح کرده بودند، آشکارا طـي اعلام مواضع‌ راهبردي‌ جديد، راه و روش کمونيستي را‌ برگزيدند‌ و از آن‌ پس‌ مخالفت‌ اصولي و اسـاسي بـا آنـان نيز در‌ دستور‌ کار شهيد مطهري قرار گرفت.

ترويج روحية شهادت

از همان آغاز طلوع‌ اسلام‌ از جمله توطئه‌هاي دشـمنان ‌ ‌بـراي محو‌ و نابودي اين آيين آسماني‌ يا‌ دست‌کم جلوگيري از نفوذ و گسترش‌ آن‌ در جامعه، يورش نظامي است. براي خـنثي‌کردن اين تـوطئة دشـمن، آحاد امت اسلامي‌ مکلف‌ به دفاع از کيان اسلام‌ و عقب‌نشاندن‌ دشمن‌اند‌.

عالمان ديني نيز‌ همواره‌ در اين جـبهة مبارزه‌ نخستين‌ قشري بودند که در برابر دشمنان قد برافراشتند و از اسلام حمايت کردند؛ چـه با‌ فتوا‌ به جـهاد و انـگيزة ديني در برانگيختن‌ مردم‌ به حضور‌ در‌ ميدان‌هاي‌ نبرد و چه با پشتيباني‌ معنوي و مادي و حتي حضور مستقيم در ميدان جنگ.

رهبري نهضت‌هاي حق‌طلبانة شيعه در طول تاريخ‌، از‌ قيام عليه سامانيان1 گرفته تا نهضت‌ تنباکو‌ و قـيام‌ پانزده‌ خرداد‌، با عالمان ديني‌ و فقيهان‌ شيعي بوده است. حضور روحانيان شيعي در مبارزات ضد استعماري بر پيشاني تاريخ ملت‌هاي ايران، عراق‌، لبنان‌ و… مي‌درخشد‌.

عالمان شيعه با الگوگيري از پيشوايان معصوم‌: خويش‌ ـ به‌ويژه‌ سـرور‌ و سـالار‌ آزادگان‌، حضرت اباعبدالله الحسين7 ـ با حضور در ميدان‌هاي جهاد و جنگ با ستمگران و متجاوزان به حريم اسلام، منشور «شهداي فضيلت» را رقم زدند؛ منشوري که عالمي مجاهد همچون علامه‌ اميني صفحاتي از آن را جمع‌آوري و مـکتوب نـمود و با عنوان «شهداء الفضيلهْْ»، که شرح مجاهدات 130 تن از برجسته‌ترين عالمان شيعه است، منتشر کرد.

کتاب شهداء الفضيلهْْ بر اين پندار‌ پوچ‌ که علماي شيعه در اين عرصه حضور نداشته و بي‌تفاوت در برابر مـصالح امـت، با سلاطين و طاغوت‌هاي زمان خويش سازش کرده‌اند، مهر ابطال زد و نموداري از آن‌همه مجاهدت‌ها و شهادت‌ها را‌

1. اشاره‌ به قيام ابومحمد اطروش، از فقهاي بزرگ شيعه در قرن چهارم هجري است (ر. ک. اميني نجفي، 1362: 24).

ترسيم کـرد. البـته، کـتاب‌هاي فراوان ديگري‌ دربارة‌ مبارزات عـالمان دينـي و نـهضت‌هاي شيعي‌ همچون‌ نهضت سيدجمال‌الدين اسدآبادي، نهضت تنباکو، جنبش مشروطيت، انقلاب عراق و بيرون کردن انگليسي‌ها از آن کشور، مبارزات شيخ‌محمد خياباني و شهيد مدرس و بـالاخره انـقلاب اسـلامي به‌ رهبري‌ امام خميني= و ياران شهيد آن‌ گرامي‌، نگاشته شـده اسـت که تا اندازه‌اي کوشش‌هاي علماي شيعه در راه آزادي ملت‌ها و تحقق آرمان‌هاي پيامبران و جانشينان آنان را روشن کرده است.

امام خميني= نقش عالمان دينـي در نـهضت‌هاي الهـي و مردمي‌ را‌ اين‌گونه ترسيم مي‌کند: «در هر نهضت و انقلاب الهي و مردمي، عـلماي اسلام اولين کساني بوده‌اند که بر تارک جبين‌شان خون و شهادت بسته است. کدام انقلاب مردمي ـ اسلامي را سراغ داريم که‌ در‌ آن، حـوزه‌ و روحـانيت، پيشـکسوت شهادت نبوده‌اند و بر بالاي دار نرفته‌اند و اجساد مطهرشان بر سنگ‌فرش‌هاي حوادث خـونين بـه شهادت نايستاده‌ است؟

در پانزده خرداد و در حوادث قبل و بعد از پيروزي، شهداي اولين‌ از‌ کدام‌ قشر بوده‌اند؟ خدا را سپاس مي‌گزاريم که از ديوارهـاي فـيضيه گـرفته تا سلول‌هاي مخوف و انفرادي رژيم شاه و از ‌‌کوچه‌ و خيابان تا مسجد و محراب امامت جـمعه و جـماعات و از دفـاتر کل و محل خدمت تا‌ خطوط‌ مقدم‌ جبهه‌ها و ميادين مين، خون پاک شهداي حوزه و روحانيت، افـق فـقاهت را گـلگون کرده است» (امام‌ خميني=، 1361 الف، ج21: 89).

رهبر معظم انقلاب نيز دربارة نقش برخي عالمان ديني‌ در اعلام جـهاد عـليه‌ اشغالگران‌ انگليسي و ايتاليايي مي‌فرمايد: وقتي انگليسي‌ها در بوشهر نيرو پياده کردند، مرحوم آيت‌الله العظمي سـيدعبدالحسين لاري، آن مـلاي طـراز اول، اعلام جهاد داد و مسلح شد و مسلح کرد و خودش پيشاپيش مردم حرکت نمود‌ و جهاد کرد. وقـتي ايتـاليايي‌ها وارد ليبي شدند و آن کشور را اشغال کردند، مرحوم سيدمحمّد کاظم طباطبايي، صاحب عروه، و بعضي ديگـر از مـراجع قـم، به نفع مردم مسلمان ليبي و عليه ايتاليايي‌ها فتواي‌ جهاد‌ دادند (بيانات امام خامنه‌اي(، 14/12/1370).

آن عالم فـقيه و مـجاهد، گوشه‌هايي از خاطرات حضور خود در روزهاي اوليه جنگ را چنين گزارش مي‌دهد:

سال 59 که گـاهي بـه مـناطق‌ جنگي‌ مي‌رفتم… هر دفعه هفته‌ای يک‌بار براي نماز جمعة تهران مي‌آمدم و از راه که مي‌رسيدم، خدمت امـام مـي‌رفتم… يکـ‌بار که خدمت ايشان رفته بودم… لباس کار سربازي به تنم بود‌. وقـتي‌ سـوار هواپيما مي‌شدم که به اينجا بيايم، قبا مي‌پوشيدم و عمامه سرمي‌گذاشتم و اين لباس هم آن زير مي‌ماند… و همان‌طور هم خـدمت امـام مي‌رفتم. ايشان وقتی که چشم‌شان به اين لباس‌ نظامی مي‌افتاد‌، تعبيری کردند… اجـمالش يادم اسـت‌.

ايشان‌ گفتند‌: «… اين ماية افتخار است که يک روحـاني لبـاس رزم بـه تنش مي‌کنند و اين درست است و همان چيزي اسـت کـه بايد باشد‌. …» (همان‌، 6/2/1365‌).

ترويج فرهنگ دينی

دشمنان دين و راهزنان عقيده و انديشه شيعي‌، پيوسته، بـه‌صورت فـردي و گروهی، مي‌کوشند افکار و اذهان جـامعه و عـقايد مردم را از هـويت دينـي و مـعارف به‌حقّ شيعي منحرف کنند‌. تضعيف‌ بـاورهاي‌ دينـي مردم، القاي شبهه و شک در اصول و مبانی يا ناکارآمد‌ نشان دادن دين در عصر نوگرايی، ترويج عـرفان‌هاي کـاذب و مکتب‌سازي در برابر مکتب حق و ده‌ها نـمونه ديگر، از‌ اقدام‌هايی است‌ کـه دشـمن درصدد اجرای آن‌هاست.

در اين ميان سـنگين‌ترين رسـالت در‌ حوزة‌ روشنگري برعهدة عالمان ديني است. آنان شاخص‌ترين قشر در جامعه‌اند که در سنگر هـدايت و ارشـاد و آموزش‌ و تربيت‌ به‌ مرزباني عـقيدة اسـلامي هـمت گمارده و با اسـتفاده از جـايگاه وعظ و خطابه و جدال‌ احـسن‌، نـوشتن‌ کتاب‌ها و مقالات علمي ارزنده، تشکيل حوزه‌هاي علمي و درسي و ايجاد کرسي‌هاي بحث و مناظره با سـردمداران‌ جـبهه‌هاي‌ منحرف‌، امت اسلامي و تشنگان حقيقت را ازچـشمه‌ سارهاي قـرآن و سنت سـيراب کـرده ، شـيطان‌هاي انس و رهزنان‌ ايمان‌ و عـقيدة مسلمانان را از دستيابي به اهداف شوم خود مأيوس کنند. دراين‌زمينه، امام‌ عسگري‌7، از‌ قول امام صادق7، مـي‌فرمايد: عـلماي شيعة ما مرزبانان مرزي هستند کـه شـيطان و لشـکريانش قـصد‌ هـجوم‌ به آن را دارند. آنـان شـياطين را از يورش به حريم شيعيان ضعيف‌ ما‌ باز‌ مي‌دارند و نمي‌گذارند او و پيروان ناصبي‌اش بر آنان مسلط گردد (امام حسن عـسکري، 1409: 343).

امـام‌ خميني= در‌ مـقام بيان اين نقش حياتي و بي‌بديل عالمان ديني مـي‌فرمايد: تـرديدي نـيست کـه‌ حـوزه‌هاي‌ عـلميه‌ و علماي متعهد در طول تاريخ اسلام و تشيع، مهم‌ترين پايگاه اسلام در برابر حملات، انحرافات و کج‌روي‌ها‌ بوده‌اند‌. علماي‌ بزرگ اسلام در همة عمر خود تلاش نموده‌اند تا مسائل حلال و حرام‌ الهـي‌ را، بدون دخل وتصرف، ترويج نمايند (امام خميني=، 1361 الف، ج21: 88).

مقام معظم رهبري نيز مرزباني‌ از‌ فرهنگ ديني در برابر تهاجم فرهنگي دشمن را رسالت عالمان ديني دانسته‌ و مي‌فرمايد‌: دشمنان ما با استفاده از ثروت بي‌پايان‌، تجربه‌هاي‌ فـراوان‌ و مـغزهاي قوي، علاوه بر آنچه که تا‌ حالا‌ نوشته‌اند، براي القاي شبهه در فکر اسلامي و ايمان اسلامي مردم، هزاران کتاب خواهند‌ نوشت‌ و هزاران مقاله تنظيم خواهند کرد‌. هزاران‌ شبهه را‌ رها‌ خـواهند‌ کـرد تا در ذهن و مغز و دل‌ مردم‌ بنشيند و جاگير بشود. در مقابل اين تهاجم فرهنگي، چه کسي بايد ايمان‌ مردم‌ را حفظ، ذهن‌شان را مجهز و ايمان‌شان‌ را مسلح کند؟ اين وظيفه‌ علماست‌ (بـيانات امـام خامنه‌اي(، 18/2/1363‌).

مباني‌ دين مبين اسلام بـه انـدازه‌اي ارزشمند است که عالمان شيعي، افزون بر اينکه‌ خود‌ در ترويج آن مي‌کوشيدند، ديگران‌ و از‌ جمله‌ شاگردان خويش را‌ به‌ اين امر فرامي‌خواندند. در‌ احوالات‌ مرحوم ميرزاي شيرازي بزرگ نـقل مـي‌كنند كه روزي در مجلسي حضور داشت كه فـردي‌ روحـاني‌ وارد شد، مرحوم ميرزا به او‌ احترام‌ بسياري گذاشت‌؛ به‌طوري‌كه‌، حاضران‌ تعجب كردند و سبب آن‌ را پرسيدند، فرمود: «در اين روحاني روحية عجيبي وجود دارد.» پس از آن فرمود: «من‌ و اين‌ شخص روحاني هم‌درس و هم‌بحث بوديم، پس‌ از‌ آنكه‌ ايشـان‌ بـه‌ درجة اجتهاد رسيد‌، قصد‌ مهاجرت به شهر خودش را نمود تا در آنجا مرجع و مقتداي مردم باشد وليكن در بين‌ راه‌ به‌ دهكده‌اي برخورد كرد كه اهالي آن علي‌اللهي‌ بودند‌ ـ يعني‌ كساني‌ كه‌ علي‌ را خدا مي‌دانند ـ اين عـالم بـزرگوار بر خـود واجب شرعي دانست كه در آنجا بماند تا آن مردم را از آن گمراهي به راه راست هدايت كند‌. در مسجد آنجا اعلام نمود كه مـردم، من استاد و معلم بچه‌هاي شما هستم و اجرت و مزد هم به انـدازة امـرار مـعاش مي‌گيرم و به اين نحو توانست بسياري از بچه‌ها را گرد‌ آورد‌، پس ايشان مشغول تعليم بچه‌ها به مباحث خداشناسي و ساير برنامه‌هاي اسـلامي ‌ ‌شـد و به اندازه‌اي اين طرح نتيجه‌بخش بود، كه عدة زيادي مؤمن شدند و اهالي اين آبادي، كه همه علي‌اللهي‌ بـودند‌، مـوحد و مـؤمن و خداشناس شدند»1 (حسيني، 1371، ج1: 566).

برگرفته از مقاله احمد رضایی پژوهشگر‌ پژوهشگاه‌ علوم‌ اسـلامي امـام صـادق